بسيج دانشجويي دانشكده فني پسران خرم اباد

ساخت وبلاگ

امکانات وب

-->-->-->
-->-->-->

استخاره آنلاین با قرآن کریم



-->-->-->
-->-->-->-->-->-->-->-->-->
-->-->-->
-->-->-->-->-->-->-->-->-->-->-->-->

 

 

آمار نهضت كربلا

نقش آمار در ارائه سيماى روشن‏تر از هر موضوع و حادثه،غير قابل انكار است.ليكن‏در حادثهكربلا و مسائل قبل و بعد از آن،با توجه به اختلاف نقلها و منابع،نمى‏توان در بسيارى از جهات،آمار دقيق و مورد اتفاق ذكر كرد و آنچه نقل شده،گاهى تفاوتهاى‏بسيارى با هم دارد.در عينحال بعضى از مطالب آمارى،حادثه كربلا را گوياتر مى‏سازد. به همين دليل به ذكر نمونه‏هايى از ارقام و آمار مى‏پردازيم: مدت قيام امام حسين‏«ع‏»ازروز امتناع از بيعت با يزيد،تا روز عاشورا 175 روزطول كشيد :12 روز در مدينه ،4 ماه و 10 روزدر مكه،23 روز بين راه مكه تا كربلا و8 روز در كربلا (2 تا 10 محرم) . 
منزلهايى كه بين مكه تا كوفه بود و امام حسين آنها را پيمود تا به كربلا رسيد18 منزلبود(معجم البلدان). 
فاصله منزلها با هم سه فرسخ و گاهى پنج فرسخ بود. منزلهاى ميان كوفه تا شام 14 منزل بود كه اهل بيت را در حال اسارت از آنها عبوردادند. نامه‏هايى كه از كوفه به امام حسين‏ «ع‏» در مكه رسيد و او را دعوت به آمدن كرده‏بودند 12000نامه بود (طبق نقل شيخ مفيد). 
بيعت كنندگان با مسلم بن عقيل در كوفه 18000 نفر،يا 25000 نفر و يا 40000 نفرگفته شدهاست. 
شهداى كربلا از اولاد ابى طالب كه نامشان در زيارت ناحيه آمده است 17 نفر . 
شهداى كربلا از اولاد ابى طالب كه نامشان در زيارت ناحيه نيامده 13 نفر .سه نفر هم‏كودكان بنى هاشم شهيد شدند،جمعا 33 نفر .اين افراد به اين صورت‏اند : 
امام حسين‏«ع‏» 1 نفر ، اولاد امام حسين 3 نفر ، اولاد على‏«ع‏» 9 نفر ،اولاد امام حسن 4 نفر ، اولاد عقيل ‏12 نفر ،اولاد جعفر 4 نفر.

 
 
غير از امام حسين ‏«ع‏» و بنى هاشم ،شهدايى كه نامشان در زيارت ناحيه مقدسه وبرخى منابع ديگر آمده است 82 نفرند .غير از آنان ،نام 29 نفر ديگر در منابع متاخرتر آمده‏است . 
  جمع شهداى كوفه از ياران امام 138 نفر .تعداد 14 نفر از جمع اين جناح حسينى ،غلام بوده‏اند .
شهدايى كه سرهايشان بين قبايل تقسيم شد و از كربلا به كوفه بردند 78 نفر بودند . 
تقسيم سرها به اين صورت بود : قيس بن اشعث،رئيس بنى كنده 13 سر ،شمر رئيس‏هوازن 12سر ،قبيله بنى تميم 17 سر، قبيله بنى اسد 16 سر، قبيله مذحج 6 سر ،افرادمتفرقه از قبايلديگر 13 سر . 
سيد الشهدا هنگام شهادت 57 سال داشت. 
پس از شهادت حسين‏«ع‏»33 زخم نيزه و 34 ضربه شمشير،غير از زخمهاى تير بربدن آنحضرت بود. 
شركت كنندگان در اسب تاختن بر بدن امام حسين 10 نفر بودند. 
تعداد سپاه كوفه 33 هزار نفر بودند كه به جنگ امام حسين آمدند .آنچه در نوبت‏اول آمدتعداد 22 هزار بودند به اين صورت :عمر سعد با 6000، سنان با 4000، عروة بن‏قيس با 4000، شمر با 4000، شبث بن ربعى با 4000.آنچه بعدا اضافه شدند : يزيد بن‏ركاب كلبى با 2000، حصينبن نمير با 4000، مازنى با 3000، نصر مازنى با 2000 نفر . 
سيد الشهداء روز عاشورا براى 10 نفر مرثيه خواند و در شهادتشان سخنانى فرمودو آنان را دعا ، يا دشمنان آنان را نفرين كرد .اينان عبارتند از : على اكبر،عباس ،قاسم ،عبد الله بن حسن ،عبد الله طفل شير خوار، مسلم بن عوسجه ، حبيب بن مظاهر، حر بن يزيدرياحى ،زهير بنقين و جون .و در شهادت دو نفر بر آنان درود و رحمت فرستاد : مسلم و هانى. 
امام حسين‏ «ع‏» بر بالين 7 نفر از شهدا پياده رفت : مسلم بن عوسجه،حر، واضح‏رومى ، جون ، عباس ، على اكبر ، قاسم. 
سر سه شهيد را روز عاشورا به جانب امام حسين ‏«ع‏» انداختند:عبد الله بن عميركلبى ،عمروبن جناده ،عابس بن ابى شبيب شاكرى . 
سه نفر را روز عاشورا قطعه قطعه كردند : على اكبر ، عباس ، عبد الرحمن بن عمير . 
مادر 9 نفر از شهداى كربلا در روز عاشورا حضور داشتند و شاهد شهادت پسربودند: عبد اللهبن حسين كه مادرش رباب بود ، عون بن عبد الله جعفر ، مادرش زينب ، قاسم بن حسن مادرشرمله ،عبد الله بن حسن مادرش بنت‏شليل جيليه ،عبد الله بن مسلم‏مادرش رقيه دخترعلى‏«ع‏» ، محمد بن ابى سعيد بن عقيل ،عمرو بن جناده ،عبد الله بن وهب‏كلبى مادرش اموهب ،على اكبر (بنا به نقلى مادرش ليلى،كه ثابت نيست) . 
5 كودك نابالغ در كربلا شهيد شدند : عبد الله رضيع شير خوار امام حسين ،عبد الله بن‏حسن ، محمد بن ابى سعيد بن عقيل ، قاسم بن حسن ، عمرو بن جناده انصارى . 
5 نفر از شهداى كربلا ،از اصحاب رسول خدا بودند : انس بن حرث كاهلى ، حبيب بن مظاهر ، مسلم بن عوسجه ، هانى بن عروه ، عبد الله بن بقطر عميرى . 
در ركاب سيد الشهداء،تعداد 15 غلام شهيد شدند : نصر و سعد (از غلامان‏على‏«ع‏») ،منحج (غلام امام مجتبى‏«ع‏») ،اسلم و قارب (غلامان امام حسين‏«ع‏») حرث‏غلام حمزه ، جونغلام ابوذر ،رافع غلام مسلم ازدى ،سعد غلام عمر صيداوى ، سالم غلام‏بنى المدينه ، سالم غلامعبدى ، شوذب غلام شاكر ، شيب غلام حرث جابرى ، واضح غلام‏حرث سلمانى .اين 14 نفر دركربلا شهيد شدند . سلمان غلام امام حسين‏«ع‏» ، كه آن‏حضرت او را به بصره فرستاد و آنجاشهيد شد . 
2 نفر از ياران امام حسين ‏«ع‏» روز عاشورا اسير و شهيد شدند : سوار بن منعم وموقع بن ثمامهصيداوى . 
4 نفر از ياران امام در كربلا پس از شهادت آن حضرت به شهادت رسيدند : سعد بن‏حرث وبرادرش ابو الحتوف ، سويد بن ابى مطاع كه مجروح بود و محمد بن ابى سعيد بن‏عقيل. 
7 نفر در حضور پدرشان شهيد شدند :على اكبر،عبد الله بن حسين ،عمرو بن جناده،عبد اللهبن يزيد ،عبيد الله بن يزيد ، مجمع بن عائذ،عبد الرحمن بن مسعود .  
5 نفر از زنان از خيام حسينى به طرف دشمن بيرون آمده و حمله يا اعتراض كردند : 
كنيز مسلم بن عوسجه ، ام وهب زن عبد الله كلبى ، مادر عبد الله كلبى ، زينب كبرى ، مادرعمروبن جناده. 
زنى كه در كربلا شهيد شد مادر وهب (همسر عبد الله بن عمير كلبى) بود . 
زنانى كه در كربلا بودند:زينب،ام كلثوم،فاطمه،صفيه،رقيه،ام هانى(اين 6 نفر ازاولاد اميرالمؤمنين بودند)فاطمه و سكينه(دختران سيد الشهدا)رباب،عاتكه،مادر محسن بن حسن،دختر مسلم بن عقيل،فضه نوبيه،كنيز خاص حسين،مادر وهب بن عبد الله.
 ره نهضت کربلا چه بود

شهادت مظلومانه سيد الشهدا و يارانش در كربلا،تأثير بيدارگر و حركت آفرين داشت و خونى تازه در رگهاى جامعه اسلامى دواند و جو نامطلوب را شكست و امتدادهاى آن حماسه،در طول تاريخ،جاودانه ماند.حتى در همان سفر اسارت اهل بيت نيز تأثيرات سياسى اين حادثه در انديشه‏هاى مردم آشكار شد.گروهى از اسرا را كه به شام مى‏بردند، چون به تكريت رسيدند،مسيحيان آنجا در كليساها جمع شدند و به نشان اندوه بر كشته شدن حسين«ع»،ناقوس نواختند و نگذاشتند آن سربازان وارد آنجا شوند.به شهر«لينا»نيز رسيدند.مردم آنجا همگى گرد آمدند و بر حسين و دودمانش سلام و درود فرستادند و امويان را لعن كردند و سربازان را از آنجا بيرون كردند.چون خبر يافتند كه مردم«جهينه»هم جمع شدند تا با سربازان بجنگند وارد آن نشدند.به قلعه«كفر طاب»رفتند،به آنجا نيز راهشان ندادند.به حمس كه وارد شدند،مردم تظاهرات كردند و شعار دادند:«اكفرا بعد ايمان و ضلالا بعد هدى؟»و با آنان درگير شدند و تعدادى را كشتند.

 

 

برخى از تأثيرات حماسه عاشورا از اين قرار است:

1ـ قطع نفوذ دينى بنى اميه بر افكار مردم‏

2ـ احساس گناه و شرمسارى در جامعه،بخاطر يارى نكردن حق و كوتاهى در اداى تكليف‏

3ـ فرو ريختن ترسها و رعبها از اقدام و قيام بر ضد ستم‏

4ـ رسوايى يزيديان و حزب حاكم اموى‏

5ـ بيدارى روح مبارزه در مردم‏

6ـ تقويت و رشد انگيزه‏هاى مبارزاتى انقلابيون‏

7ـ پديد آمدن مكتب جديد اخلاقى و انسانى(ارزشهاى نوين عاشورايى و حسينى)

8ـ پديد آمدن انقلابهاى متعدد با الهام از حماسه كربلا

9ـ الهام بخشى عاشورا به همه نهضتهاى رهايى بخش و حركتهاى انقلابى تاريخ‏

10ـ تبديل شدن«كربلا»به دانشگاه عشق و ايمان و جهاد و شهادت،براى نسلهاى انقلابى شيعه‏

11ـبه وجود آمدن پايگاه نيرومند و عميق و گسترده تبليغى و سازندگى در طول تاريخ،بر محور شخصيت و شهادت سيد الشهدا«ع»

از نهضتهاى شيعى پس از عاشورا،مى‏توان«انقلاب توابين»،«انقلاب مدينه»،«قيام مختار»،«قيام زيد»،و...حركتهاى ديگر را نام برد. تأثير حماسه عاشورا را در انقلابهاى بزرگى كه در طول تاريخ،بر ضد ستم انجام گرفته،چه در عراق و ايران و چه در كشورهاى ديگر،نبايد از ياد برد.

«فرهنگ شهادت»و انگيزه جهاد و جانبازى كه در انقلاب اسلامى ايران و هشت سال دفاع مقدس در جبهه‏ها جلوه‏گر بود،گوشه‏اى از اين تأثير پذيرى است.شعار«نهضت ما حسينيه،رهبر ما خمينيه»كه در مبارزات ملت مسلمان ايران بر ضد طاغوت طنين افكن بود و نيز شور حسينى جبهه‏هاى رزم ايران،گواه روشن تأثير گذارى كربلا در قرنها پس از آن حماسه مقدس است.

 

 

يكى از نويسندگان محقق، نتايج نهضت كربلا را عبارت مى‏داند از:

1ـ پيروزى مسأله اسلام و حفظ آن از نابودى‏

2ـ هزيمت امويان از عرصه فكرى مسلمين‏

3ـ شناخت اهل بيت بعنوان نمونه‏هاى پيشوايى امت‏

4ـ تمركز شيعه از بعد اعتقادى بر محور امامت‏

5ـ وحدت صفوف شيعه در جبهه مبارزه‏

6ـ ايجاد حس اجتماعى در مردم‏

7ـ شكوفايى موهبتهاى ادبى و پديد آمدن ادبيات عاشورايى

8ـ منابر وعظ و ارشاد،به عنوان وسيله آگاهانيدن مردم‏

9ـ تداوم انقلاب بصورت زمينه سازى نهضتهاى پس از عاشوراحادثه كربلا،گشاينده جبهه اعتراض عليه حكومت امويان و سپس عباسيان شد،چه به صورت فردى كه روحهاى بزرگ را به عصيان و افشاگرى واداشت،و چه به شكل مبارزه‏هاى گروهى و قيامهاى عمومى در شهرى خاص يا منطقه‏اى وسيع.

خون او تفسير اين اسرار كرد                  ملت خوابيده را بيدار كرد

 

آثار سیاسی عاشورا – بقای شریعت اسلام 

 

 بقاى شريعت اسلام 

او كشته شد كه دين خدا جاودان شود     جان جهان فداش كه بى مثل و گوهر است

اوضاع عمومى اسلام و مسلمين بسيار ناراحت كننده بود . فعاليت‏ها و تبليغات مسموم بنى اميه عليه حضرت على (ع) و خاندانش ، و نيز تحريفات و بدعتهايى كه زيركانه در اسلام داخل كرده بودند، شرايط را جهت نابودى اسلام و محو نام حضرت محمد (ص) آماده كرده بود. خلافت الهى به حكمت سلطنتى و ديكتاتورى تبديل شده بود . روح شريعت اسلام يعنى پرهيزگارى و عدالت، در اجتماع ديده نمى‏شد و از احكام اجتماعى دين فقط جمعه و جماعت، آن هم به صورت تشريفات وجود داشت؛ و گاهى همين صورت تشريفاتى نيز به بدعت و بلكه فسق و فجور مى‏گراييد . اكثر قريب به اتفاق نسل مسلمان كه آن روزها در شبه جزيره عربستان زندگى مى‏كرد، در پايان خلافت عمر متولد و در عصر عثمان پرورش يافته و در آغاز حكومت معاويه وارد اجتماع شده بودند، لذا پيامبر اكرم (ص) را زيارت نكرده و شايد بتوان گفت مقام و منزلت خاندان وحى را درك نكرده بودند.

 

 

بسيج دانشجويي دانشكده فني پسران خرم اباد...
ما را در سایت بسيج دانشجويي دانشكده فني پسران خرم اباد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : حسين حاجي محمدي shahidmadanibasij بازدید : 166 تاريخ : شنبه 20 آبان 1391 ساعت: 23:22

 
 

سخنراني امام

امام، از واحدهاي آن لشکر، استقبال نمود و براي آنان سخناني شيوا ايراد فرمود و ضمن آن سخنان برايشان توضيح داد که آن حضرت براي جنگ نيامده، بلکه فرستادگان و نامه هايشان به وي رسيد و او را به آمدن به سوي آنان تشويق نموده و او به آنان پاسخ مثبت داده است. آن حضرت پس از حمد و ستايش خداوند فرمود:
«اي مردم! نزد خداي عزيز و جليل و شما عذر مي گزارم... که من به سوي شما نيامدم مگر وقتي که نامه هايتان به سوي من آمد و فرستادگانتان آنها را برايم آوردند که به سوي ما بيا، ما را امامي نيست، شايد خداوند به وسيله ي تو ما را بر هدايت فراهم آورد. اگر بر آن پايبند هستيد، من اينک نزد شما آمده ام، پس به من عهد و پيماني بدهيد تا مطمئن گردم و اگر آمدن مرا دوست نداريد، از نزد شما به جايي که از آنجا آمده ام، برمي گردم»
آنان از جواب بازماندند؛ زيرا بسياري از آنان با آن حضرت براي آمدن به سويشان مکاتبه نموده، توسط سفيرش مسلم بن عقيل، با وي بيعت کرده بودند... وقت نماز فرارسيد، آن حضرت به مؤذن خود، «حجاج بن مسروق» دستور داد تا براي نماز ظهر، اذان و اقامه بگويد. پس از اينکه وي اين کار را انجام داد، امام به حرّ فرمود: «آيا مي خواهي با يارانت نماز بخواني؟».
- بله، با شما نماز را به جاي مي آوريم.
آنان به امام اقتدا نموده و نماز ظهر را به جاي آوردند، پس از پايان نماز به چادرهايشان رفتند و وقتي که هنگام نماز عصر فرارسيد، حرّ به همراه افرادش آمدند و نماز عصر را به امام اقتدا کردند.

خطبه ي امام

پس از آنکه امام نماز عصر را به پايان رساند، با عزمي محکم در ميان آن لشکر،خطابه اي شايان ايراد فرمود و پس از حمد و ثناي خداوند، گفت:
«اي مردم! شما اگر از خداوند پروا کنيد و حق را براي اهل آن بشناسيد، اين کار، خداوند را بيشتر راضي مي سازد، ما اهل بيت، به سرپرستي اين کار، شايسته تر هستيم از اين کساني که مدعي چيزي هستند که از آن ايشان نيست، آنان که با ستم و تجاوز در ميان شما حکومت مي کنند. اگر شما ما را نمي پسنديد و حق مرا نمي دانيد و نظرتان اينک غير از آن چيزي است که در نامه هايتان براي من آمده، از نزد شما بر مي گردم».
امام، با اين خطابه آنان را به طاعت خداوند و پيروي از داعيان حق و ائمه ي هدايت؛ اهل بيت: فراخواند؛ زيرا آنها به اين کار از بني اميه که ظلم و ستم را در ميان آنان گسترش داده بودند، شايسته تر بودند. همچنين به آنها عرضه
داشت که اگر نظرشان تغيير کرده و بيعت خود را شکسته اند، از نزد آنان برگردد.
حرّ که چيزي در مورد نامه ها نمي دانست و ظاهراً در آن اوقات از حرکتهاي سياسي در کوفه دور بوده، روي به آن حضرت کرد و گفت: «اين نامه هايي که از آنها سخن مي گوييد، چيستند؟».
امام، «عقبة بن سمعان» را دستور داد تا نامه ها را حاضر کند. وي، دو خورجين پر از نامه بيرون آورد و آنها را روبه روي حر برزمين ريخت. حر، در شگفت شد و در آنها تأملي کرد و گفت: «ما از جمله ي اين افراد که به تو نامه نوشته اند، نيستيم».

مشاجره ميان حضرت حسين و حر

ميان امام و حرّ، مشاجره ي سختي روي داد؛ زيرا حرّ به امام گفت: دستور دارم که هرگاه تو را ببينم از تو جدا نشوم تا اينکه تو را به کوفه، نزد ابن زياد ببرم!!
اين کلمات، سخت بر امام گران آمد و در برابر حرّ به پاخاست و بر او بانگ زد: «مرگ، از اين به تو، نزديکتر است».
سرور آزادگان، از بيعت با يزيد امتناع فرمود، پس چطور که با فرزند مرجانه، آن ناپاک و ناپاک زاده، بيعت کند؟ و چگونه نزد وي اسير برده شود. در اين صورت، مرگ براي حر، از رسيدن به اين خواسته ي دون، نزديکتر بود..
امام حسين عليه السلام به يارانش دستور داد تا بر مرکبهاي خود سوار شوند و چون بر پشت مرکبها قرار گرفتند، به آنان فرمان داد به سوي مدينه حرکت کنند، ولي حر، مانع آنها شد، امام حسين روي به او کرد و بر او فرياد کشيد:
«مادرت به عزايت بنشيند! از ما چه مي خواهي؟».
حرّ، سر به زير افکند و به فکر فرورفت و سپس سربرداشت و مؤدبانه خطاب به امام گفت: «به خدا! اگر از عرب، شخصي غير از تو چنين حرفي به من بزند، از يادکردن مادرش به عزا، خودداري نمي کردم، هر که خواهد باشد، ولي به خدا! من راهي براي ياد کردن مادرت ندارم، جز به بهترين صورتي که بر آن توانا باشم...».
خشم امام فرونشست و به او فرمود: «از ما چه مي خواهي؟».
- مي خواهم که تو را نزد ابن زياد ببرم.
امام بر او فرياد کشيد: «به خدا! به دنبال تو نخواهم آمد».
- در آن صورت به خدا قسم! تو را رها نخواهم کرد.
نزديک بود که وضعيّت به روشن شدن آتش جنگ بينجامد ولي حرّ، با آرامش به امام گفت: «من براي جنگ با شما دستوري ندارم ولي دستور داده شده ام که از تو جدا نشوم تا اينکه تو را به کوفه برسانم. پس اگر نمي پذيري، راهي را در پيش گير که تو را به کوفه وارد نکند و به مدينه بازنگرداند تا اينکه من به ابن زياد نامه بنويسم و تو نيز به يزيد يا ابن زياد نامه بنويسي، شايد خداوند وضعي را پيش بياورد که سلامت و عافيت- به جاي برخورد کردن با شما- روزي من باشد».
آنان بر اين امر، توافق نمودند و امام سمت چپ راه «عذيب و قادسيه» را در پيش گرفت، کاروانش، صحرا را در مي نورديد و حر، به دقت به دنبال او بود و به شدت از وي مراقبت مي کرد 

 

خطبه ي امام

هنگامي که کاروان امام به «بيضه» رسيد، آن حضرت عليه السلام خطبه اي براي حرّ و همراهانش ايراد کرد و انگيزه هاي خود را در قيام بر ضد يزيد بيان نمود و آن قوم را به ياري خويش فراخواند و پس از حمد و ستايش خداوند، فرمود:
«اي مردم! رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله فرمود: هر کس سلطان ستمکاري را ببيند که حرام خدا را حلال کرده و پيمان خدا را شکسته و مخالف سنت رسول اللَّه صلي اللَّه عليه و آله گشته و با بندگان خدا به گناه و تعدي عمل نموده ولي به عمل يا به سخن، بر ضد وي اقدامي ننمايد، بر خداوند حق خواهد بود که او را به جايگاهش وارد نمايد.
همانا اين قوم، طاعت شيطان را گرفته و طاعت خداوند رحمان را ترک نمودند، فساد را آشکار کرده احکام خدا را تعطيل ساختند، دارايي عمومي را به خود اختصاص داده حرام خدا را حلال دانسته و حلال او را حرام کرده اند، من از آنکه (دين خدا را) تغيير داده است شايسته تر هستم. نامه هاي شما به من رسيد و نمايندگان شما با بيعتشان نزدم آمدند مبني بر اينکه شما مرا تسليم دشمن نمي کنيد و رهايم نمي نماييد، پس اگر بر بيعت خود پايداريد، به نيکي و صلاح خود مي رسيد، من حسين فرزند علي و فاطمه دخت رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله هستيم، جانم با جانهاي شما و خانواده ام با خانواده هاي شماست، من الگوي شما هستم، اما اگر اين کار را نکرديد و پيمان خود را شکستيد و بيعتم را واگذاشتيد، سوگند به جانم که اين از شما کار ناآشنايي نيست؛ زيرا شما با پدر و برادرم و عموزاده ام مسلم نيز چنين کرده ايد، پس فريب خورده آن کسي است که به شما فريفته گردد. شما بهره ي خود را از دست داده و قسمت خود را تباه کرده ايد، هر کس پيمان شکند، با خود پيمان شکني کرده است و خداوند ما را از شما بي نياز خواهد کرد والسلام».
اين سخنراني درخشان، نکات مهم بسياري را در برداشت که عبارتند از:
اوّل اينکه: آن حضرت به خاطر پاسخ به وظيفه ي ديني که بر عهده داشت، اقدام به قيام بر ضد حکومت يزيد نمود؛ زيرا اسلام، سلطان ستمکار را نمي پذيرد و مبارزه با او را ملزم مي سازد و هر کس به جهاد اقدام نکند، در گناه اقدامات وي به ظلم و ستم شريک خواهد بود.
دوّم اينکه: آن حضرت، امويان را محکوم کرد و سياست آنانرا که بر طاعت شيطان و معصيت خداي رحمان و اظهار فساد و انجام ندادن احکام خدا و به خود اختصاص دادن اموال عمومي و حلال دانستن حرام و حرام شمردن حلال، پايدار است، مورد انتقاد شديد قرار داد.
سوم اينکه: آن حضرت از ديگران بر اقدام جهت تغيير اوضاع موجود آن روزگار شايسته تر است که اعلام خطري براي اسلام بوده؛ زيرا آن حضرت عليه السلام نخستين فرد مسؤول براي قبول اين امر مهم بوده است.
چهارم اينکه: حضرتش عليه السلام بر آنها عرضه داشت که هرگاه زمام امور را به دست گيرد، خود را همراه آنها و خانواده اش را با خانواده هايشان قرار خواهد داد بدون اينکه امتيازي براي وي در برابر آنها باشد.
پنجم اينکه: اگر آنان بيعت خود را شکستند و پيمانهايي را که بسته بودند، برهم زنند، از آنها امري عجيب نيست؛ زيرا آنان قبلاً با پدر، برادر و عموزاده اش نيز، پيمان شکني نموده اند و بدين ترتيب بهره ي خود را از دست داده و خود را از سعادت، محروم ساخته اند.
امام با اين خطبه، مسائل را آشکار نمود و روزنه هاي نور را براي آنها گشود و آنان را به اصلاح فراگيري فراخواند که در سايه ي آن آسوده به سر برند.
هنگامي که حر، خطابه ي حضرت را شنيد، روي به آن حضرت آورد و گفت: «من تو را در مورد خودت، به ياد خدا مي اندازم؛ زيرا شهادت مي دهم که اگر به جنگ اقدام کني، کشته خواهي شد».امام روي، او نمود و به وي فرمود: «آيا مرا با مرگ مي ترساني؟ آيا اين براي شما مهم است که مرا بکشيد؟ نمي دانم چه چيزي به تو بگويم؟ ولي به تو همان را مي گويم که آن برادر اوسي به عموزاده اش هنگامي که مي خواست به ياري رسول خدا برود، که کجا مي روي؛ کشته مي شوي؟ گفت:
سامضي و ما بالموت عار علي الفتي          ذا ما نوي خيراً و جاهد مسلما
و آسي الرجال الصالحين بنفسه                  و خالف مثبوراً و فارق مجرما
فان عشت لم اندم و ان مت لم ألم              کفي بک ذلاً ان تعيش و ترغما 
«مي روم و در مرگ بر جوان مرد ننگي نيست اگر نيستش خير بوده همچون مسلماني، جهاد کرده باشد».
«با جان خود مردان نيکوکار را همراهي کند، با لعنت شدگان مخالفت کرده و از جنايتکاران دور گشته باشد».
«اگر زنده بمانم پشيمان نمي شوم و اگر بميرم سرزنش نمي گردم، ولي براي تو خواري همين بس که زنده بماني و مجبور باشي».هنگامي که حرّ اين سخن را شنيد، از کنار آن حضرت دور شد و دانست که وي بر مرگ مصمّم و بر فداکاري در راه هدفش براي اصلاح فراگير، عازم است.

پيوستن گروهي از مردم كوفه به امام

وقتي که امام به «عذيب هجانات» رسيد، چهار نفر از مردم کوفه که براي ياري اش آمده بودند، به آن حضرت پيوستند، آنان سوار بر شترهاي خود؛ يک اسب را که متعلق به «نافع بن هلال» بود، با خود همراه داشتند، از مردم کوفه، کسي جز آنان، براي استقبال از حضرت حسين عليه السلام نيامده بود، آنها عبارتند از: 1- نافع به هلال مرادي.
2- عمرو بن خالد صيداوي.
3- سعد، غلام عمرو بن خالد.
4- مجمع بن عبداللَّه عابدي، از مذحج.
حرّ، مي خواست مانع پيوستن آنان به حضرت حسين گردد، ولي امام بر او بانگ زد: «در اين صورت از آنها حمايت خواهم کرد به همان گونه که از خودم حمايت مي کنم، اينان انصار و ياران من هستند، تو به من قول داده اي که تا رسيدن نامه ي ابن زياد، متعرض من نشوي».
حرّ، آنانرا رها کرد و آنها به امام پيوستند، آن حضرت ايشان را خوشامد گفت و از آنها در مورد اهل کوفه پرسيد، آنان گفتند: «اما اشراف، رشوه شان عظيم گشته و کيسه هايشان انباشته شده تا دوستيشان به دست آيد و نظرشان حاصل شود. آنها بر تو دشمني واحد هستند و به تو نامه ننوشته اند مگر براي اينکه تو را براي خود بازار و محل کسب درآمد قرار دهند... و اما ديگر مردمان، دلهايشان تو را مي خواهد و شمشيرهايشان، فردا بر ضد تو کشيده خواهد شد» اين سخن، نکات بسيار مهمي را مشخص مي سازد که عبارتند از:
1- حکومت، وجدانهاي بزرگان و اشراف اهل کوفه را با پول، خريده و آنانرا با جاه و نفوذ، فريفته و آنان يک دست، همفکر و متفق شده بودند تا با امام بجنگند، امويان در اين سياست حيله گرانه، مهارت يافته بودند و بزرگان را با همه ي وسايل ممکن به طرف خود مي کشيدند، اما مردم عادي را با تازيانه هايي که بر پشت آنان مي زدند، در آتش ستم خويش شعله ور مي ساختند.
2- اشراف اهل کوفه، با حضرت حسين عليه السلام براي آمدن به سوي آنان، مکاتبه کرده بودند نه براي اينکه به عادلانه بودن هدف آن حضرت و بطلان امويان اعتقادي داشتند، بلکه به اين سبب با حضرتش مکاتبه کردند تا براي آنها بازار و محل کسب درآمدي براي دستيابي به اموال بني اميه باشد، آنها به امويان اعلام مي نمودند که اگر اموال فراواني در اختيار ما قرار ندهيد، از ياران حسين خواهيم شد! نامه هاي آنان به آن حضرت وسيله اي از وسايل کسب درآمد بود.
3- عامه ي مردم، دلهايشان با حضرت حسين عليه السلام بود، اما آنان به دنبال رهبران خود بودند بدون اينکه هيچگونه اراده و اختياري براي پيروي از آنچه بدان ايمان داشتند، دارا باشند، آنان سربازان حکومت و وسيله ي کوبنده آن بودند.
اينها بعضي از نکات مهم سخنان آن گروه بود که دلالت بر مطالعه ي دقيق آنان نسبت به مسائل جامعه شان دارد.

 

همراه با طرماح

«طرماح»، در اثناي راه به امام ملحق شد و مدتي همراه آن حضرت بود، امام روي به يارانش کرد و به آنان فرمود: «آيا در ميان شما کسي هست که به بي راهه آشنا باشد؟».
«طرماح بن عدي طائي» روي به آن حضرت کرد و گفت: «من راه را مي دانم».

- «پيشاپيش ما حرکت کن».
طرماح، پيشاپيش کاروان عترت پاک به راه افتاد در حالي که غمها بر او دست يافته بودند، وي با صدايي اندوهبار در حالي که شعري حماسي مي خواند، به حدي پرداخت:.
«اي ناقه ي من از نهيب من پريشان مشو و مرا پيش از طلوع فجر، برسان».
«با بهترين جوانان و بهترين مسافران، خاندان رسول خدا، افتخار آفرينان».
«سروران سفيد روي، چهره هاي چون گل که با نيزه هاي تيره، ضربه مي زنند».
«با شمشيرهاي برّان مي ستيزند تا برساني آن کس را که بهترين اصل و نسب را دارد».
«جدّي بزرگوار و سينه اي فراخ دارد که خداوند او را براي بهترين کار، آورده است».
«خداوند او را براي هميشه ي روزگار نگهدارد، اي آنکه سود و زيان، هر دو به دست اوست!».
«سرورم، حسين را پيروزي ده، بر ستمگراني که از باقيماندگان کفر هستند».
«بر آن دو ملعوني که نسل ابوسفيانند، يزيدي که پيوسته هم پيمان شراب است».
«و عود و چنگ و سازها و ابن زياد، آن ناپاک فرزند ناپاک».
شترها تحت تأثير نغمه هاي اين شعر حزن آلود، بر سرعت حرکت خود افزودند، در حالي که چشمان ياران حضرت حسين عليه السلام و اهل بيتش، پر از اشک شده بود. آنها دعاي طرماح را براي نصرت و تأييد حضرت حسين، آمين مي گفتند.
«دکتر يوسف خلف» اين رجز را چنين مورد تجزيه و تحليل قرار مي دهد: «رجز در اينجا- که شايد نخستين شعر کوفي باشد که سخن از حسين عليه السلام در آن آشکار مي گردد- به سادگي بر ابراز عقيده، اعتماد دارد و آن چيزي بيش از صورتي از درود بدويها و خوشامدگويي آنان به ميهمان عزيزي است که بر آنها وارد شده و آنان براي استقبال از او خارج گشته اند، رجز خوان، ناقه اش را به حرکت سريع وا مي دارد تا به جايگاه اين ميهمان برسد و مداحي مأنوس نزد باديه نشينان را برايش کاملاً ادا گرداند و آن شايستگيها و فضايلي را که بدوي در مرد مي شناسد، بر او مي پوشاند؛ زيرا وي نزد او اصلي گرانمايه دارد، او باشکوه و آزاده و گشاده سينه است... که اين ميهمان، شخصي عادي نيست، بلکه نوه ي رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله و برانگيخته عنايت الهي براي آنان است به خاطر کاري که بهترين کارهاست. آنگاه، اين درود گويي بدوي را با دعايي فطري و ساده ولي بيان کننده ي آنچه در دل براي او دارد، يعني محبت صادقانه و اخلاص عميق، خاتمه مي دهد. دعا مي کند که خداوند او را براي هميشه ي روزگار نگاهدارد» 
آنگاه طرماح، به امام گفت: «به خدا! من نگاه که مي کنم کسي را همراه تو نمي بينم، اگر جز اين افردي که همراه حر، مراقب تو هستند، کسي ديگر با تو نجنگد، بازهم گرفتاري وجود داشت، پس چگونه باشد در حالي که من يک روز قبل از خارج شدنم از کوفه، ديدم که بيرون کوفه پر از مردان است، من درباره ي آنان پرسيدم، گفته شد براي فرستادن به سوي حسين است، تو را به خدا سوگند مي دهم که حتي يک وجب به طرف آنها نروي» 
ولي امام به کجا برگردد؟ و به کجا برود؟ در حالي که زمين، همه در قبضه ي امويان بود، آن حضرت چاره اي نداشت جز اينکه سفرش به عراق را ادامه دهد. طرماح به آن حضرت پيشنهاد کرد که همراه وي به کوه بني طي برود و براي آن حضرت تعهد کرد که بيست هزار نفر طائي را براي جنگ در خدمت وي آماده نمايد. اما امام به اين وعده ي ضمانت نشده، پاسخ مثبت نداد. طرماح از امام اجازه خواست تا نزد خانواده اش برود و کالاها را برساند و براي ياري آن حضرت بازگردد. امام به وي اجازه داد و او به سوي خانواده اش رفت و چند روزي توقف کرد و سپس به سوي امام باز آمد، ولي هنگامي که به «عذيب هجانات» رسيد، خبر شهادت امام را دريافت کرد و از اينکه شهادت همراه ريحانه ي رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله را از دست داده بود، به گريه مشغول شد 

 

همراه با عبيدالله بن حر

کاروان امام بر کاخ «بني مقاتل» گذشت  ، امام در آن محل فرود آمده در نزديکي آن چادري برپا شده، روبه رويش نيزه اي را در زمين فروکرده بودند که نشاني از دلاوري و شجاعت صاحب آن چادر بود، اسبي نيز در مقابل آن ديده مي شد.امام درباره ي صاحب آن خيمه پرسيد. به او گفته شد که وي «عبيداللَّه بن حر» است. حضرت، «حجّاج بن مسروق جعفي» را براي ملاقات با وي مأمور ساخت. او نزد وي شتافت و عبيداللَّه بي مقدمه به او گفت: چه خبري را آورده اي؟
- خداوند کرامتي به تو هديه فرموده است.
- آن چيست؟
- اين حسين بن علي عليه السلام است که تو را به ياري خود فرامي خواند، پس اگر در خدمتش بجنگي پاداش مي بيني و اگر بميري به شهادت رسيده اي.
- من از کوفه خارج نشده ام مگر از ترس اينکه حسين عليه السلام به آن وارد شده و من در آن جا باشم و او را ياري نکنم، زيرا در آنجا، نه شيعياني دارد و نه ياوراني که همه به دنيا روي آورده اند جز آنکه خداوند او را نگهداشته است!
حجّاج بازگشت و سخن او را به امام عليه السلام رساند. امام عليه السلام بر آن شد که بر او حجّتي اقامه کند و او را از وضعي که داشت، آگاهي دهد، پس همراه با برگزيده اي پاک از اهل بيت و يارانش به سوي او روان شد.
عبيداللَّه، استقبالي شايسته از آن حضرت به عمل آورد و مقدمش را بسيار گرامي داشت، در حالي که هيبت امام او را در خود فروبرده بود، او بعدها در آن باره چنين سخن به ميان آورد:
«هرگز کسي را زيباتر و چشمگيرتر از حسين نديده بودم و هرگز دلم براي کسي آنگونه که بر او دل سوزاندم، نشکسته است هنگامي که او را ديدم راه مي رفت و کودکان در اطرافش بودند، به محاسنش نظر افکندم و آنرا همچون بال زاغ ديدم، به او گفتم: آيا اين سياهي است و يا خضاب کرده اي؟ فرمود: اي فرزند حرّ! پيري بر من شتاب کرده است، آنوقت دانستم که آن خضاب بوده است امام عليه السلام مسائل سياسي و اوضاع موجود را با وي مورد بحث قرار داد و سپس او را به نصرتش فراخواند و به او فرمود: «اي فرزند حرّ! مردم شهرتان به من نوشتند که آنها بر ياري ام فراهم آمده اند و از من خواستند به سويشان بيايم که آمده ام، اينک نظر آن قوم آنگونه که ادّعا کرده بودند نيست؛ زيرا آنان به کشتن عموزاده ام مسلم و پيروانش کمک کرده و بر اطاعت از فرزند مرجانه، عبيداللَّه بن زياد اجتماع نموده اند... اي فرزند حرّ! بدان که خداوند عزيز و جليل تو را به خاطر گناهاني که در گذشته مرتکب شده اي کيفر خواهد داد،من تو را به توبه اي فرامي خوانم که با آن، گناهانت را شستشو دهي.... تو را به ياري ما اهل بيت فرامي خوانم» 
فرزند حر، بهانه هايي واهي مطرح ساخت و خود را از سعادت، رستگاري و نصرت سبط رسول صلي اللَّه عليه و آله محروم کرد و گفت: «به خدا من مي دانم هر کس تو را همراهي کند در آخرت خوشبخت خواهد شد، ولي من به چه درد شما مي خورم، در حالي که در کوفه براي تو ياوري نمي بينم، تو را به خدا سوگند مي دهم که مرا بر اين کار مجبور نسازي؛ زيرا دلم اجازه ي مردن نمي دهد، امّا اين اسب من «ملحقه» را در اختيار گير (10) ، به خدا سوگند در طلب چيزي بر آن سوار نشدم مگر اينکه به آن رسيدم و تا کنون هرگاه بر آن سوار بوده و کسي در طلبم
بوده، پيوسته سبقت از آن من بوده است» 
اسب وي نزد امام چه ارزشي داشت؟ لذا امام به وي پاسخ داد و فرمود: «ما نزد تو براي اسب و شمشيرت نيامده ايم، به طلب ياري تو نزدت آمده ايم، پس اگر بر جان خود در برابر ما بخل مي ورزي، ما را نيازي به چيزي از دارايي تو نيست، من کسي نيستم که گمراهان را به ياوري گيرم و من تو را نصيحت مي کنم اگر بتواني که فرياد ما را نشنوي و حادثه ي ما را نبيني، اين کار را انجام ده که به خدا سوگند هر کس فرياد ما را بشنود و به ياري ما نيايد، خداوند او را در آتش جهنم مي افکند» 
فرزند حر سر بزير افکند و با شرمساري آهسته گفت هرگز چنين نخواهد شد ان شاءالله و البته نبايد چنان کسي با آن همه جنايت موفق به ياري امام و شهادت در راه او شود. و بالأخره فرزند حر از اين خسارتي که در نتيجه ي ترک ياري فرزند رسول خدا صلي الله عليه و آله دچارش شده بود به شدت پشيمان شد و شديداً گرفتار ناراحتي وجدان بود و اين ناراحتي را در ضمن اشعاري داشت که در فصل بحث از پشيمان شدگان از ترک نصرت امام حسين عليه السلام خواهد آمد.

همراه با عمرو بن قيس

امام در «قصر بني مقاتل» با «عمرو بن قيس مشرفي» روبه رو شد که يکي از عموزاده گانش همراهش بود. او بر امام سلام کرد و به آن حضرت گفت: يا اباعبداللَّه! اين را که مي بينم خضاب است؟
حضرت عليه السلام فرمود: «خضاب است و موي سپيد براي ما بني هاشم، سريعتر و عاجلتر باشد».
آنگاه آن حضرت عليه السلام به آن دو روي کرد و فرمود: «آيا براي ياري من آمده ايد؟».
- «خير، ما بسيار عائله منديم و کالاهايي از مردم در دست ماست و نمي دانيم که چه مي شود و دوست نداريم امانت را تباه سازيم».
امام آن دو را نصيحت کرد و به آنان فرمود! «برويد که فرياد ما را نشنويد و سياهي ما را نبينيد؛ زيرا هر کس صداي فرياد ما را بشنود و يا سياهي ما را ببيند، ولي به ما پاسخ ندهد و به کمک ما نيايد، بر خداوند عزيز و جليل حق است که او را به صورتش در آتش بيفکند» 
امام، از قصر بني مقاتل حرکت کرد و کاروانش صحراهاي سوزان را در مي نورديد و از کنار با تلاقهايش با سختي و مشقت مي گذشت و از بادهاي گرم و کوبنده اش رنج مي برد.

کاروان در كربلا و لشکرکشی کوفیان

کاروان عترت پاک، در روز پنجشنبه برابر با دوّم محرم سال 61 هجري در کربلا اقامت گزيد ، در حالي که وحشت بر اهل بيت، مستولي شده و به نازل شدن مصيبت جانکاه، يقين کرده بودند، امام، سختي کار را دانسته گرفتاريهاي هولناک و حوادث ترسناکي که در سرزمين کربلا، بر وي خواهد گذشت، در نظرش تجلّي يافت.
مورخان مي گويند: آن حضرت، اهل بيت و يارانش را جمع کرد و نگاهي از روي مهرباني و عطوفت بر آنان افکند و دانست که به زودي بدنهايشان پاره پاره خواهد گشت. آنگاه سخت گريست و دست خود را به دعا برداشت و با پروردگارش به راز و نياز پرداخت و از مصيبتهاي عظيم و گرفتاريها که بر او دست يافته بود، به درگاه خداوند شکايت برد و گفت:
«خداوندا!! ما عترت پيامبرت محمد صلي اللَّه عليه و آله هستيم که بني اميه ما را از حرم جدّمان اخراج نموده، طرد کرده پريشان ساخته و بر ما تعدي نمودند. خداوندا! حق ما را براي ما برگير و ما را بر قوم ستمکار پيروز فرما».
  سپس روي به آن قهرمانان کرد و فرمود: «مردم، بندگان دنيا هستند و دين، (چون)ته مانده غذايي بر زبانهاي آنان است که تا وقتي زندگي شان در رفاه بگذرد، آنرا نگه مي دارند اما هرگاه به بلا گرفتار آيند، دينداران، اندک مي گردند» 



چه سخنان درخشاني که واقعيت مردمان را در تمام مراحل تاريخ بيان مي دارد؛ زيرا آنان در هر زمان و هر مکان بندگان دنيا هستند اما دين، هيچگونه سايه اي در اعماق وجودشان ندارد و هرگاه طوفاني از بلا بر آنها عارض شود، از دين، بيزار مي شوند و از آن دور مي گردند...
آري، دين، در جوهره اش تنها نزد امام حسين و برگزيدگان از اهل بيت و ياران آن حضرت است که احساساتشان با آن ممزوج شده و عواطفشان با آن، درآميخته است، لذا آنان به سوي صحنه هاي مرگ شتافتند تا مقام آنرا بالا برند و با فداکاريهايشان، درسهايي در وفاداري اعجاب انگيز نسبت به دين، ارائه نمايند.
امام، پس از حمد و ثناي پروردگار، خطاب به يارانش فرمود: «اما بعد: آنچه را مي بينيد به ما رسيده است، دنيا دگرگون و ناآشنا گشته و معروف آن پشت کرده از آن نمانده است جز ته مانده اي همچون ته مانده ي ظرف و زندگي پستي همچون غذاي ناخوشايند، آيا نمي بينيد که به حق عمل نمي شود و از باطل دوري نمي گردد تا انسان مؤمن به ديدار خداوند راغب شود که من مرگ را جز سعادت و زندگي با ستمکاران را جز پستي نمي بينم» 

امام، اين سخنان را درباره ي آنچه از محنتها و بلاها بر آن حضرت وارد شده بود، بيان کرد و آنان را آگاه فرمود که هر قدر شرايط، اوضاع و احوال پوشيده از مشکلات و مصيبتها باشد، آن حضرت از تصميم سترگش براي برپا نمودن حق- که خود بدان اخلاص دارد- باز نمي گردد...
امام عليه السلام اين سخنان را خطاب به يارانش ايراد فرمود نه براي اينکه عواطف آنها را برانگيزاند و يا اينکه ياريشان را جلب کند؛ زيرا آنان چه کاري براي او مي توانستند انجام دهند پس از آنکه نيروهاي فراواني که صحرا را پرکرده، آن حضرت را به محاصره خويش درآورده بودند، بلکه اين مطلب را از اين جهت بر زبان آورد تا آنان با وي در مسؤوليت اقامه ي حق که خود بدان ايمان آورده و آنرا به عنوان پايه ي محکمي براي نهضت جاويدانش برگزيده بود، مشارکت نمايند، در حالي که آن حضرت، در اين راه، مرگ را آرزوي فروزنده اش در زندگي قرار داده بود، که هيچ آرزوي ديگري با آن برابري نمي کرد.
هنگامي که آن حضرت، سخنانش را به پايان رساند، همه ي يارانش به پا خاستند، در حالي که شگفت انگيزترين نمونه ها را در فداکاري و جانبازي به خاطر عدالت و حقيقت، ارائه مي نمودند...
نخستين کس از يارانش که به سخن پرداخت، «زهير بن قين» بود. وي که يکي از انسانهاي بي همتاي جهان بود، چنين گفت: «اي فرزند رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله سخن تو را شنيديم، اگر دنيا براي ما باقي مي بود و ما در آن جاويدان بوديم، قيام به همراه تو را بر اقامت در آن، ترجيح مي داديم».
اين سخنان، شرافت انسان و حرکتش در راه خير را نمايان مي سازد. سخنان زهير، بالاترين اثر خرسندي را در دل ياران امام داشت و از تصميم آنان بر وفاداري نسبت به امام و جانفشاني در راه وي حکايت مي کرد...
آنگاه قهرمان ديگري از ياران امام، يعني «برير»- که جانش را در راه خدا ارزاني داشته بود- به پا خاست و خطاب به امام فرمود: «اي فرزند رسول خدا! خداوند به وسيله ي تو بر ما منّت نهاده است که در خدمت تو نبرد کنيم و در راه تو اعضاي ما قطعه قطعه شوند و آنگاه در روز قيامت، جد تو شفيع ما گردد».
برير، يقين داشت که ياريش نسبت به امام، تفضّلي از خداوند براي اوست تا به شفاعت رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله رستگار شود.
سپس «نافع» که همان سرنوشت برگزيده شده برادران قهرمانش را تقرير و تثبيت مي کرد، به پا خاست و گفت: «تو مي داني که جدّت رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله نتوانست محبتش را به مردم بنوشاند و آنان نيز به آنچه وي دوست مي داشت مراجعه ننمودند، برخي منافقاني بودند که به وي وعده ي ياري مي دادند و در پنهان خيانت داشتند، در برخورد با آن حضرت شيرين تر از عسل بودند و در پشت سر، تلخ تر از حنظل  تا اينکه خداوند او را به لقاي خود برد.
پدرت علي نيز در وضعيتي مشابه آن بود؛ عدّه اي بر ياري وي فراهم آمدند و همراه وي با ناکثين و قاسطين و مارقين جنگيدند تا اينکه اجل به سويش آمد و به رحمت و رضوان خدا رفت...
تو نيز امروز در چنان حالتي نزد ما هستي، هر کس پيمان خود را بشکند و بيعت خود را فروگذارد، تنها به خويشتن زيان مي رساند و خداوند هم از او بي نيازاست پس مقاوم و تندرست ما را رهبري فرما، به سوي شرق خواهي يا به طرف غرب به خدا سوگند ما از تقدير الهي به ستوه نمي آييم و نه از ديدار پروردگارمان بيزاريم و ما اساس اهداف و بصيرتهايمان با آنکه دوست تو باشد، دوست هستيم و با آنکه دشمن تو گردد، دشمن مي باشيم» 
بيشتر ياران امام، سخناني از اين گونه گفتند و امام آنان را بر اين اخلاق و جانفشاني در راه خداوند، سپاس گفت.

مردي از بني اسد در انتظار امام

بلافاصله بعد از ورود امام به کربلا، مردي از بني اسد به آن حضرت ملحق شد که مورخان نامش را ضبط ننموده اند. داستان وي را «عريان بن هيثم» نقل نموده و گفته است: پدرم در نزديکي محلي که واقعه ي طف در آن اتفاق افتاد، سکونت داشت، ما هر وقت از آن محل مي گذشتيم، مردي از بني اسد را مي ديديم که در آنجا اقامت داشت، پدرم به او گفت: مي بينم هميشه در اين محل هستي.
وي به پدرم گفت: شنيده ام حضرت حسين عليه السلام در اينجا کشته مي شود، من به اينجا مي آيم، شايد او را ببينم و همراه او کشته شوم.
هنگامي که حسين کشته شد، پدرم به من گفت: همراه من بيا تا آن اسدي را ببينيم، آيا کشته شده است؟
ما به ميدان نبرد آمديم و در ميان کشتگان به جستجو پرداخته آن اسدي را در ميان آنان ديديم وي رستکاري شهادت را در خدمت ريحانه ي رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله به دست آوردو بالاترين درجات را کسب نمود و در اعلي عليين همراه پيامبران، صديقان و شهيدان جاي گرفت و آنان، چه نيکو همراهاني هستند.

نامه ي امام به ابن حنفيه

امام عليه السلام از کربلا نامه اي به برادرش «محمد بن حنفيه» و ديگر افراد بني هاشم نوشت و در آن از مرگ خو

بسيج دانشجويي دانشكده فني پسران خرم اباد...
ما را در سایت بسيج دانشجويي دانشكده فني پسران خرم اباد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : حسين حاجي محمدي shahidmadanibasij بازدید : 169 تاريخ : شنبه 20 آبان 1391 ساعت: 23:27

پدر و مادر امام حسین

مادر :

 وي آن نهال پاک است از سيده نساء العالمين فاطمه زهرا عليها السلام که خداوند اورا به فضل خويش طاهر گردانيد و او را قرار داد تا از ضلالت، هدايت کند و از تفرقه، به جمع باز آورد... او فاطمه زهراست که اخگري از روح پدر و فيضي از نور او دارد و شعاعهايي از هدايتش که وي محل عنايت و توجه او بود و با هاله اي از بزرگداشت و تقدير دربرش گرفت و دوستيش را بر مسلمين فرض کرد تا جزئي از عقيده و دينشان باشد در حالي که فضيلت و جايگاه عظيمش را در اسلام گسترده ساخت تا الگويي براي زنان امتش باشد.
پيامبر صلي الله عليه و آله ارزشها و سجايايش را در نشستهاي عمومي و خصوصي و بر روي منبرش، مورد تکريم قرار داد تا مسلمين آن را حفظ کنند و در گفته هايي که راويان اسلام بر آن اجماع دارند، فرمود:
1 - «خداوند براي خشم تو خشمگين مي شود و براي رضاي تو خشنود
مي گردد...» 
2 - «همانا فاطمه پاره تن من است، مرا مي آزارد آنچه وي را بيازارد و مرا به زحمت مي اندازد، آنچه وي را به زحمت اندازد...» 
3 - «فاطمه، سرور زنان جهانيان است...» 
و ديگر اخباري از نشانه هاي شخصيت حضرت زهرا عليها السلام سخن گفته که وي سرمشق اسلام و نمونه والا براي زنان اين امت است که راه را براي آنها روشن مي سازد، در حسن رفتار و عفت و به دنيا آوردن نسلهايي مهذب... و چه عظيم است برکت وي و چه پرفايده است براي اسلام و در عظمت شأن وي، اين کافي است که «دولت عظيم فاطميه» از نام وي ناميده شده و نيز «جامع الأزهر» از نام او مشتق شده است  و براي عظمت دولت فاطمي اين بس که با نام زهرا تبرک شده باشد.

به هر حال، رسول اکرم صلي الله عليه و آله از غيب خبر يافت که بضعه طاهره اش همان است که ثمره پاک از ائمه اهل بيت عليهم السلام جانشينان پيامبر، داعيان حق در زمين، آنان که سنگيني بار رسالت را تحمل خواهند کرد و در راه اصلاح اجتماعي از هر کوشش و سختي رنج خواهند برد، از وي جدا خواهند شد و لذا پيامبر به وي توجهي مبذول داشت و ذرّيه اش را مورد توجه و عنايت قرار داد.

پدر :

وي ثمره علي، پيشواي حق و عدالت در زمين، برادر پيامبر صلي الله عليه و آله و دروازه علم آن حضرت است، کسي که نسبت به وي به منزله هارون از موسي بود و نخستين کسي که به خدا ايمان آورد و پيامبرش را تصديق کرد. سنگيني بار جهاد مقدس را از نخستين فجر دعوت اسلامي بر دوش گرفت و در مواضع هولناک فرورفت و با نيروهاي شرک و الحاد، درگير نبردي هراس انگيز و تنگاتنگ شد تا اينکه اين دين، پاي گرفت با ساعدي قوي از جهاد و کوششهايش، خداوند وي را به هر مکرمتي گرامي داشت و به هر فضيلتي مخصوص گردانيد، وي پدر ائمه طاهرين است که سرچشمه هاي حکمت و نور را در زمين منفجر ساختند.

سال ولادت امام حسين
سبط پيامبر صلي الله عليه و آله در سال چهارم هجري  ، چشم به دنياي وجود گشود. و گفته شده که در سال سوم بوده  و راويان در مورد ماه ولادت آن حضرت، اختلاف دارند و اغلب بر آنند که در ماه شعبان و در روز پنجم از آن مي باشد  و بعضي از آنان روز ولادت را معين نکرده اند بلکه گفته اند چند شبي از شعبان گذشته، به دنيا آمد و بعضي از مورخان اين موضوع را ناديده گرفته و به گفتن
 اينکه در شعبان به دنيا آمده اکتفا نموده اند  و بعضي از بزرگان بر اين باورند که آن حضرت در آخر ربيع الاول ولادت يافته و اين بر خلاف مشهوراست پس توجهي به آن نمي شود .

 

 

عنايت پيامبر به امام حسين

پيامبر صلي الله عليه و آله شخصاً سرپرستي امام حسين را به عهده گرفت و به وي توجهي فراوان داشت و روحش را با روح خود و عواطفش را با عواطف خويش آميخته ساخت. و بنابر آنچه مورخان مي گويند، انگشت ابهام خودرا در دهان وي مي گذاشت و آن حضرت، وي را پس از تولدش گرفت و زبانش را در دهان او گذاشت تا او را از تراوش نبوت، تغذيه دهد، در حالي که به او مي فرمود: «هان اي حسين! هان اي حسين! خداوند نپذيرفت جز آنچه را خود خواهد - يعني امامت را - که در تو و در فرزندانت باشد...» 
و در اين باره «سيد طباطبائي» مي گويد:
ذادوا عن الماء ظمآناً مراضعه 
من جده المصطفي الساقي أصابعه
يعطيه ابهامه آناً و آونة 
لسانه فاستوت منه طبائعه
غرس سقاه رسول اللَّه من يده 
وطاب من بعد طيب الأصل فارعه
«او را تشنه از آب بازداشتند، آنکه جدش مصطفي از انگشتانش به او مي نوشانيد».
«گاهي (انگشت) ابهامش را به او مي داد و گاهي زبانش را تا اينکه سرشتهايش از او پاي گرفت».
«نهالي که پيامبر خدا از دست خود آن را آبياري کرد و بعد از نيکي اصلش، شاخه ها نيز نيکو گرديد».
پيامبر صلي الله عليه و آله در جان نوزادش، بزرگواريها و مکرمتهايش را فرو ريخت تامثالي از او و ادامه اي براي زندگيش باشد و در نشر اهداف و حمايت از اصولش نماينده او گردد.

تعويذ پيامبر براي حسنين

(تعويذ»: پناه دادن، در پناه آوردن، حفظ کردن کسي. و نيز به معني دعاهايي که بر کاغذ مي نويسند و به گردن يا بازو مي بندند براي دفع چشم زخم و رفع بلا و آفت (فرهنگ عميد).) از عنايت پيامبر صلي الله عليه و آله نسبت به سبطينش و از علاقه شديد آن حضرت بر نگهداري آنها از هر بدي و هر شرّ، اين بود که بسيار پيش مي آمد که آنها را تعويذ مي کرد.
«ابن عباس» روايت کرده: «پيامبر صلي الله عليه و آله حسن و حسين را تعويذ مي کرد و مي فرمود: أعوذ بکلمات اللَّه التامة من کل شيطان و هامة و من کل عين لامة. و مي فرمود: ابراهيم اين گونه دو فرزندش اسماعيل و اسحاق را تعويذ مي کرد» 
و «عبدالرحمان بن عوف» مي گويد: پيامبر خدا صلي الله عليه و آله به من گفت: «اي عبدالرحمان! آيا نمي خواهي تو را تعويذي بياموزم که ابراهيم دو پسرش اسماعيل و اسحاق را به آنها تعويذ مي نمود و من دو پسرم حسن و حسين را... کفي باللَّه واعياً لمن دعا و لا مرمي وراء امر اللَّه لمن رمي...» 
«خداوند براي کسي که دعا کند، کافي نگهدارنده اي است و جاي تير انداختني بعد از امر خدا براي هرکس که تيربيندازد، وجود ندارد».
اين امر، بر عمق محبت و عطوفتي دلالت دارد که پيامبر صلي الله عليه و آله نسبت به آن دو داشته و اينکه آن حضرت بيم از آن داشت که چشم حسودان آنها را بزند، پس آن دو را با اين دعا از چشم بد حفظ مي کرد.

القاب و کنیه امام حسين

القاب آن حضرت و آنچه از صفات بلند در وجودش بود، بر علوّ ذات وي دلالت دارد و آنها عبارتند از:
1 - شهيد.
2 - طيّب.
3 - سيّد شباب اهل الجنّه (سرور جوانان اهل بهشت).
4 - سبط  به اعتبار فرمايش پيغمبر صلي الله عليه و آله که فرمود: «حسين، سبطي از اسباط است»  .
5 - رشيد
6 - وفي (وفادار).
7 - مبارک.
8 - التابع لمرضاة اللَّه (پيرو رضاي خدا)  .
9 - الدليل علي ذات اللَّه (دليل و راهنما برذات حق).
10 - مطهر.
11 - برّ (نيکوکار).
12 - احد الکاظمين (يکي از فرو خورندگان خشم) 

 

كنيه امام حسين

کنيه آن حضرت «ابو عبداللَّه»  بود و بسياري از مورخان گفته اند که وي کنيه اي غير از آن نداشته است  و گفته شده: کنيه اش «ابو علي»  مي باشد و مردم پس از شهادتش او را «ابو الشهداء و ابو الاحرار» کنيه دادند.

نقش انگشتر ، عطر و خانه امام

نقش نگين انگشتر امام حسين علیه السلام

آن حضرت، دو انگشتري داشته؛ يکي از آنها عقيق بوده که بر آن «ان اللَّه بالغ امره» نقش شده بود و ديگري همان است که در روز شهادتش، به غارت برده شد و بر آن نوشته شده بود: «لا إله إلّا اللَّه عدد لقاء اللَّه» و وارد شده است: «هر کس مانند آن، انگشتر خود سازد، براي او مانعي از شيطان خواهد بود»  

استعمال عطر

آن حضرت، به عطر علاقه داشت و در سفر و حضر، مشک از او دور نمي شد و در مجلس او، بخور عود وجود داشت 

خانه مسكوني امام حسين

نخستين خانه اي که با والدينش در آن ساکن شد، مجاور خانه عايشه بود و دري به مسجد داشت که به خانه فاطمه شناخته مي شد 

خبر پيامبر از شهادت امام حسين

پيامبر صلي الله عليه و آله ياران خودرا از کشته شدن ريحانه و سبط خويش با خبر ساخت و اين امر را ميان مسلمين انتشار داد به طوري که اين موضوع نزد آنها از امور حتمي گرديد و در مورد آن هيچگونه شکي نداشتند.
«ابن عباس» مي گفت: «ما شکي نداشتيم و اهل بيت فراوان بودند که حسين بن علي در طف کشته مي شود» 
پيامبر صلي الله عليه و آله در چند موضع بخاطر سختيها و فجايعي که دلهارا آب مي کند و بر ريحانه اش خواهد گذشت، به سختي و با سوز دل گريست. در اينجا مروري بر آن اخبار مي کنيم:
1 - «ام فضل دختر حارث» روايت کرده: حسين در بغل من بود که بر رسول خدا صلي الله عليه و آله وارد شدم در حالي که حسين را با خود داشتم. پس او را در دامن رسول خدا صلي الله عليه و آله گذاشتم، سپس متوجه شدم که چشمان پيامبر خدا صلي الله عليه و آله از اشک لبريز شده اند. به آن حضرت گفتم: اي پيامبر خدا! پدر و مادرم فداي تو باد! تورا چه مي شود؟
حضرت فرمود: «جبرئيل نزد من آمد و مرا خبر داد که امتم اين پسرم را خواهند گشت».
ام فضل پريشان گشت و گفت: اين کشته مي شود؟ و به حسين اشاره نمود.
حضرت فرمود: آري. و جبرئيل تربتي سرخ رنگ از تربتش را براي من آورد 
ام فضل به گريه پرداخت و غم و اندوهي فراوان براو دست يافت.

2 - «جناب ام سلمه» روايت کرده: شبي رسول خدا به بستر رفت تا بخوابد، پس پريشان برخاست. باز به خواب رفت و پريشان بيدار شد، کمتر از آنچه بار اوّل از او ديده بودم، پس از آن خوابيد و بيدار شد، در حالي که خاک سرخ رنگي در دست او بود و آن حضرت آن را مي بوسيد، به ايشان گفتم: اي رسول خدا! اين خاک چيست؟
حضرت فرمود: «جبرئيل مرا خبر کرد که اين (يعني حسين) در سرزمين عراق کشته مي شود. پس به جبرئيل گفتم: خاک زميني را که در آن کشته مي شود به من نشان ده و اين تربت اوست». 
3 - «ام سلمه» روايت کرده: روزي پيامبرصلي الله عليه و آله در خانه ام نشسته بود، پس فرمود: «کسي برمن وارد نشود». من منتظر ماندم، پس حسين داخل شد و من صداي گريه پيامبر را شنيدم و ديدم که حسين در بغل (يا در کنار وي) نشسته بود و آن حضرت دست بر او مي کشيد و مي گريست. به او گفتم: به خدا من متوجه نشدم تا اينکه وارد شد.
حضرت به من فرمود: «جبرئيل همراه ما در خانه بود و گفت: آيا اورا دوست داري؟ گفتم: آري. گفت امت تو اورا در سرزميني که به آن «کربلا» گفته مي شود، خواهند کشت. پس جبرئيل مقداري از خاک آن را گرفت و به پيامبر نشان داد». 
4 - عايشه روايت کرده: حسين بن علي بررسول خدا صلي الله عليه و آله وارد شد در حالي که به آن حضرت وحي مي شد، پس به روي پيامبر جست در حالتي که
 پيامبر به طرف زمين خم شده بود. جبرئيل گفت: اي محمد! آيا او را دوست داري؟ فرمود: «چرا پسرم را دوست نداشته باشم؟» گفت: امت تو او را پس از تو خواهند کشت. پس جبرئيل دست خود را دراز کرد و خاک سفيد رنگي را براي آن حضرت آورد و گفت: در اين سرزمين است که اين پسر تو کشته مي شود و نام آن «طف» است. هنگامي که جبرئيل نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله رفت، در حالي که آن خاک در دست آن حضرت بود و مي گريست، فرمود: «اي عايشه! جبرئيل به من خبر داد که پسرم حسين در سرزمين طف کشته مي شود و اينکه امت من پس از من دچار فتنه خواهند شد».
سپس به سوي اصحاب خود خارج شد که علي، ابوبکر، عمر، حذيفه، عمار و ابوذر در ميان آنان بودند، در حالي که مي گريست. آنان به سوي آن حضرت شتافتند و گفتند: «يا رسول اللَّه! چه چيزي تو را مي گرياند؟»
حضرت فرمود: «جبرئيل به من خبر داد که پسرم حسين پس از من در سرزمين طف کشته مي شود و اين خاک را براي من آورد و به من خبر داد که قبر وي در آن خواهد بود» 

5 - «زينب دختر جحش» همسر رسول خدا صلي الله عليه و آله روايت کرده: پيامبر نزد من خوابيده بود، در حالي که حسين درخانه، چهار دست و پا مي رفت. پس، از او غفلت کردم تا اينکه نزد پيامبر رسيد و بر شکم آن حضرت بالا رفت. سپس پيامبر به نماز برخاست و او را بغل کرد و هرگاه به رکوع و سجود مي رفت، وي را بر زمين مي گذاشت و چون بر مي خاست او را بر مي داشت. هنگامي که نشست به دعا مشغول شد و دستان خودرا بلند کرد و گفت... پس وقتي که نماز را به پايانرساند به آن حضرت گفتم: «يا رسول اللَّه! امروز ديدم چيزي را انجام دادي که قبلاً نديده ام انجام داده باشي؟».
حضرت فرمود: «جبرئيل نزد من آمد و به من خبر داد که پسرم کشته مي شود».
گفتم: «پس در اين صورت به من نشان بده و او خاکي سرخ رنگ برايم آورد» 
6 - «ابن عباس» روايت کرده: حسين در آغوش پيامبر صلي الله عليه و آله بود، پس جبرئيل گفت: آيا اورا دوست داري؟ فرمود: «چگونه او را دوست نداشته باشم در حالي که وي ميوه دل من است؟». گفت: امت تو اورا خواهند کشت، آيا مي خواهي موضع قبر اورا به تو نشان دهم؟ پس مشتي گرفت و ناگهان خاک سرخ رنگي بود 
7 - «ابو امامه» روايت کرده: رسول خداصلي الله عليه و آله به همسرانش فرمود: اين کودک را نگريانيد (يعني حسين را) گفت: و آن روز، روز ام سلمه بود، پس جبرئيل فرود آمد و رسول خدا صلي الله عليه و آله به درون خانه رفت و به ام سلمه فرمود: «نگذار کسي بر من وارد شود». پس حسين آمد و هنگامي که ديد پيامبر در خانه است، خواست که داخل شود ولي ام سلمه اورا به آغوش گرفت و او را لالايي مي داد و آرام مي کرد. هنگامي که گريه اش شديد شد، وي را رها کرد، پس داخل شد تا اينکه در آغوش پيامبر صلي الله عليه و آله نشست. جبرئيل به پيامبر گفت: امت تو اين پسر تو را خواهند کشت.
حضرت فرمود: «او را مي کشند در حالي که به من ايمان داشته باشند؟!!».
جبرئيل گفت: آري، اورا مي کشند. و جبرئيل خاکي را گرفت و به آن حضرت گفت در فلان مکان کشته مي شود. پس رسول خدا صلي الله عليه و آله خارج شد در حالي که حسين را به آغوش گرفته، اندوهگين و افسرده بود. ام سلمه گمان کرد که آن حضرت از وارد شدن کودک بر او غمگين شده است، پس گفت: اي پيامبر خدا! فداي تو گردم! فرمودي اين کودک را نگريانيد و به من دستور دادي که نگذارم کسي بر تو وارد شود و او آمد و من او را رها کردم. پيامبر پاسخي به وي نداد و به سوي اصحابش خارج شد در حالي که غرق در اندوه و غم بود، پس به آنان فرمود: «امت من اين را مي کشند (و به حسين اشاره فرمود)».
ابوبکر و عمر روي به آن حضرت کردند و گفتند: اي پيامبر خدا! آيا در حالي که مسلمان باشند؟!!
فرمود: «آري و اين تربت اوست...» 

8 - «انس بن حارث» از پيامبرصلي الله عليه و آله روايت کرد که فرمود: «اين پسرم (و به حسين اشاره نمود) در سرزميني که به آن کربلا گفته مي شود،کشته مي گردد، پس هرکس آن (حادثه) را شاهد باشد، اورا ياري نمايد».
هنگامي که حضرت حسين به سوي کربلا خارج شد، انس همراه آن حضرت رفت و در خدمت ايشان شهيد گشت 
9 - «ام سلمه» روايت کرده: حسن و حسين در حضور پيامبر در خانه ام بازي مي کردند، پس جبرئيل فرود آمد و گفت اي محمد! امت تو اين پسرت را پس از تو خواهند کشت (وبه حسين اشاره نمود).
رسول خدا صلي الله عليه و آله گريست و اورا به سينه خود فشرد در حالي که تربتي
 در دست او بود، پس آن را مي بوييد و مي گفت: «واي بر کرب و بلا!» و آن را به ام سلمه داد و به وي فرمود: «هرگاه اين خاک به صورت خون در آمد، بدان که پسرم کشته شده است».
«ام سلمه» آن را در شيشه اي گذاشت و هر روز آن را وارسي مي کرد و مي گفت: «آن روز که به صورت خون در مي آيي، روزي عظيم خواهد بود...» 
10 - پيامبر صلي الله عليه و آله در خواب ديد که سگي سياه و سفيد، خونش را مي ليسد، آن را تعبير فرمود که مردي فرزندش حسين را مي کشد، پس شمر بن ذي الجوشن ابرص بود که امام حسين را کشت 
11 - «ام سلمه» روايت کرده رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «حسين بن علي در پايان شصت (سال) از هجرتم کشته مي شود» 
12 - «معاذ بن جبل» روايت کرده رسول خدا صلي الله عليه و آله بر ما خارج شد و فرمود: «من محمد هستم که آغازها و پايانهاي سخن به من داده شده است، پس مرا اطاعت کنيد ما دام که در ميان شما هستم و هرگاه از دنيا برده شوم، بر شما باد به کتاب خداي عزوجل که حلال آن را حلال بداريد و حرامش را حرام بشماريد، مرگ به سوي شما آمده... فتنه ها همچون پاره هاي شب تاريک به طرف شما آمده هر چه فرستادگاني بروند، فرستادگاني مي آيند، نبوت تناسخ يافته و به صورت پادشاهي در آمده، خداوند رحمت کند هرکس را که آن را به حقّش بگيرد و آن گونه که وارد آن شده باشد از آن خارج شود. اي معاذ! نگهدار
 و بشمار».
معاذ گفت: تا پنج شمردم (يعني از خلفا) پس پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: «يزيد، خداوند يزيد را برکت ندهد...».
سپس چشمان آن حضرت اشکبار گرديد. پس حضرت فرمود: «از قتل حسن به من خبر داده شد و تربتش را براي من آوردند و از قاتلش باخبر گشتم. در ميان قومي کشته نشود و آنان از او دفاع ننمايند مگر اينکه خداوند ميان سينه ها و قلبهايشان جدايي بيفکند و بدانشان را بر آنان مسلط مي گرداند و آنها را پراکنده سازد...».
سپس آن حضرت فرمود: «آه! بر فرزندان آل محمد از خليفه اي که اورا بگمارند، ناز پرورده اي که جانشين مرا مي کشد و جانشين جانشين را. اي معاذ! نگهدار».
پس وقتي که به ده رسيدم، يعني ده نفر از کساني که حکومت را پس از او عهده دار مي شوند، فرمود: «وليد  ، نام فرعون ويرانگر شرايع اسلام است که فردي از افراد خانواده اش، به خون او دست مي يازد و خداوند
 شمشيرش را بر مي کشد که غلاف نگردد و مردم باهم مختلف شوند و چنين گردند»، پس انگشتان خودرا به هم پيچيد.
سپس فرمود: «پس از سال يکصدوبيست، مرگي سريع و قتلي فراگير
 خواهد بود که هلاکشان در آن باشد و مردي از فرزندان عباس بر آنها حاکم خواهد شد». 
پيامبر صلي الله عليه و آله از پشت سراپرده غيب، آنچه را که از فجايع و فتنه ها پس از او بر امّتش خواهد گذشت، به سبب آنچه ميان آنان از جنگ قدرت هولناک پيش مي آيد تا آنجا که امر مسلمين به فراعنه شرّ و جباران کفر از بني اميه مي رسد و آنان به قتل مسلمين مي پردازند و آنان را خوار مي سازند، آن گونه که خبرداد از آنچه بر سبطش خواهد گذشت از قتل و آزار از سوي يزيد بن معاويه. و آن حضرت صلي الله عليه و آله زوال حکومت اموي و انتقال آن به بني عباس را خبر داد و آنچه امت در آن دوره هاي سخت از قتل و ظلم و ستم خواهند کشيد و همه آن امور بر صحنه زندگي، محقق گشت آن گونه که صادق امين فرموده بود.
13 - «ابن عباس» روايت کرده: هنگامي که دو سال از تولد حضرت حسين گذشت، پيامبر صلي الله عليه و آله به سفري رفت. پس وقتي که در ميانه راه بود، ايستاد و استرجاع نمود و چشمانش به اشک نشست. پس در مورد آن پرسيده شد. فرمود: «اين جبرئيل است که مرا از سرزميني در کنار فرات خبر مي دهد که به آن کربلا گفته مي شود، فرزندم حسين بن فاطمه در آنجا کشته مي شود».
جمعي از صحابه به آن حضرت روي کرده گفتند: «يا رسول اللَّه! چه کسي اورا خواهد کشت؟
آن حضرت با کلماتي بريده و اندوهبار به آنان پاسخ داد: «مردي که اورا يزيد نامند. خداوند به وي برکت ندهد و گويي که به قتلگاه و آرامگاهش مي نگرم در حالي که سر او را به هديه مي برند. به خدا هرکس به سر فرزندم حسين بنگرد
 و شاد گردد، خداوند ميان قلب و زبانش جدايي مي افکند».
وقتي که پيامبر از سفر بازگشت، اندوهگين بود، پس به منبر رفت و مسلمين را اندرز گفت، در حالي که دو نوه و دو گل خودرا همراه داشت و سر به سوي آسمان برداشت و گفت: «خداوندا! من محمد بنده و پيامبر تو هستم و اين دو بهترين عترت و نيکوترين ذريّه و ريشه من و کساني هستند که در امتم باقي مي گذارم.. خداوندا! جبرئيل مرا خبر داده که اين فرزندم (و اشاره به حسين نمود) کشته مي شود و فرو گذاشته مي گردد، خداوندا! او را در قتلش برکت فرما و وي را از سروران شهدا قرار ده که تو بر هر چيزي توانا هستي. خداوندا! آنکه او را بکشد و فرو گذارد، برکت عطا مفرما...».
صحن مسجد يکپارچه فريادي خروشان از گريه و زاري شد. پس پيامبر به آنها فرمود: «آيا گريه مي کنيد و اورا ياري نمي دهيد؟ خداوندا! تو وليّ و ياور او باش!!».
ابن عباس گويد: پيامبر همچنان رنگ برگشته و با چهره اي افروخته باقي ماند، پس بار ديگر به منبر رفت و براي مردم خطبه شيواي مختصري ايراد فرمود، در حالي که اشک از چشمانش سرازير بود، سپس فرمود: «اي مردم! من در ميان شما دو چيز گرانبها برجاي گذاشته ام، کتاب خدا، عترت، اصل، ريشه، نهاد و ثمره ام را که از يکديگر جدا نمي شوند تا اينکه کنار حوض برمن وارد شوند. همانا من در مورد آنها از شما درخواست نمي کنم جز آنچه را که پروردگارم مرا به آن فرمان داده است، مودت نسبت به خويشاوندانم؛ پس بنگريد که فردا کنار حوض در حالي با من روبه رو نشويد که عترتم را به خشم آورده باشيد.
همانا روز قيامت سه پرچم از اين امت بر من وارد خواهند شد؛ پرچمي سياه و تاريک که فرشتگان از آن در هراس مي شوند، در برابر من مي ايستند و از
 آنها مي پرسم که کيستيد؟ آنها مرا از ياد مي برند و مي گويند: ما اهل توحيد از عرب هستيم. پس مي گويم: من احمد پيامبر عرب و عجم هستم. آنها مي گويند: ما از امّت تو هستيم اي احمد! به آنها مي گويم پس از من با اهل و عترتم و با کتاب پروردگارم چگونه رفتار نموديد؟ آنان مي گويند: کتاب را ضايع و پاره پاره نموديم و اما عترت تو را بر آن بوديم تا آنها را از روي زمين برداريم. پس، از آنان روي خود را مي گردانم و آنان تشنه کام و رو سياه بر مي گردند.
سپس پرچم ديگري بر من وارد مي شود که از پرچم نخست سياهتر باشد. به آنها مي گويم شما کيستيد؟ آنها مانند گروه قبلي مي گويند: ما از اهل توحيد هستيم، ما امت تو هستيم. به آنان مي گويم پس از من با ثقلين اصغر و اکبر، با کتاب خدا و با عترتم چگونه رفتار نموديد؟ مي گويند: با ثقل اکبر، مخالفت نموديم و ثقل اصغر را فرو گذاشتيم و آنان را در همه حال تار و مار نموديم. به آنها مي گويم از نزد من دور شويد. آنان تشنه کام و رو سياه مي روند.
سپس پرچم ديگري بر من وارد مي شود که نور افشاني مي نمايد. به آنان مي گويم! شما کيستيد؟ مي گويند: ما کلمه توحيد هستيم. ما امت محمدّيم و ما باقيماندگان اهل حق مي باشيم که کتاب پروردگارمان را برگرفتيم و حلال آن را حلال و حرامش را حرام دانستيم و ذريّه پيامبرمان محمدصلي الله عليه و آله را دوست داشتيم و آنها را ياري نموديم به آنچه خودمان را ياري کرديم، همراه آنان جنگيديم و با مخالفانشان نبرد کرديم. پس من به آنها مي گويم: مژده باد شمارا که من پيامبرتان محمد هستم! شما در سراي دنيا آن گونه بوديد که خود توصيف نموديد. سپس به آنان از حوض خود مي نوشانم و آنها سيراب مي روند. همانا جبرئيل مرا باخبر ساخته که امتم فرزندم حسين را در سرزمين کرب و بلا مي کشند که لعنت خدا برکشنده و فرو گذارنده او تا پايان روزگار باد...».
سپس حضرت از منبر فرود آمد و کسي از مهاجرين و انصار باقي نماند مگر اينکه به يقين دانست که حسين کشته مي شود 
اينها بعضي از خبرهايي است که پيامبر صلي الله عليه و آله در مورد کشته شدن سبط و ريحانه اش بيان فرمود و از آنها شدت حزن و اندوه آن حضرت بر او را مي توان دريافت.
مسلمانان از اين اخبار به کشته شدن امام يقين کرده و در آن هيچگونه شکي نداشته اند،همچنانکه حضرت حسين عليه السلام نيز به آنها ايمان داشت و اين مطلب را در مواضع بسياري - که ضمن اين کتاب به آنها خواهيم پرداخت - بيان فرمود.

چهره امام حسين علیه السلام

در چهره امام حسين عليه السلام نشانه هاي جدش، پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله آشکار شد؛ زيرا در اوصاف خود همانند آن حضرت بود و در اخلاقي که پيامبر به آنها بر ديگر پيامبران، امتياز يافت نيز همانند وي گرديد.
«محمد بن ضحاک» اورا توصيف نموده گفت: «بدن حسين، شبيه بدن پيامبر خدا صلي الله عليه و آله بود»
و گفته شده: «از ناف تا پاهايش، شبيه پيامبر صلي الله عليه و آله بود» 
و حضرت امام علي عليه السلام فرمود: «هرکس دوست دارد که به شبيه ترين مردم به پيامبر خدا صلي الله عليه و آله ما بين گردن و دهان آن حضرت بنگرد، به حسن نگاه کند و هرکس دوست دارد که به شبيه ترين مردم به رسول خدا صلي الله عليه و آله از گردن تا قوزک پا نگاه کند، از نظر خلقت و رنگ، به حسين بن علي بنگرد...» 
بر چهره شريف آن حضرت، نشانه هاي امامت آشکار شد و چهره اش از درخشانترين چهره هاي مردم بود و آن گونه بود که «ابو کبير هذلي» مي گفت:

«واذا نظرت الي اسرة وجهه 
برقت کبرق العارض المتهلل»
«هرگاه به خطوط چهره اش بنگري همچون ابرباران زا، برق مي زند».
بعضي از تذکره نويسان، آن حضرت را چنين وصف کرده اند:
«سفيد چهره بود و هرگاه درجايي مي نشست که در آن تاريکي بود، با سفيدي زيبايي و گردنش، آنجا روشن مي گشت» 
و ديگري مي گويد: «جمالي عظيم داشت و نور درخشنده اي در پيشاني و گونه هايش بود که اطرافش را در شب تاريک، روشن مي ساخت و شبيه ترين مردم به رسول خدا صلي الله عليه و آله بود» 
و يکي از شهدا، از يارانش در شعر حماسي که سروده روز طف بود، آن حضرت را وصف کرده گويد:
له طلعة مثل شمس الضحي 
له غرة مثل بدر منير
«طلعتي چون خورشيد هنگام بالا آمدن روز دارد و پيشاني او همچون ماه تابان است».

 

هيبت امام حسين علیه السلام

سيماي انبيا بر آن حضرت بود و در هيبت همچون جدّ خود بود که پيشانيها در برابرش به تواضع مي افتادند. يکي از جلادان پليس ابن زياد در وصف هيبت عظيمش مي گويد: «نور چهره اش و جمال هيبتش مارا از انديشيدن در مورد کشتن او به خود مشغول ساخت».
روز طف، ضربات شمشيرها و زخمهاي نيزه ها نور چهره اش را پنهان
 ننمود و در شکوه و زيبايي منظر، همچون ماه تمام بود و در اين باره «کعبي» مي گويد:
و مجرح ما غيرت منه القنا حسناً 
و لا اخلقن منه جديدا
قد کان بدراً فاغتدي شمس الضحي 
مذ ألبسته يد الدماء برودا
«وآن مجروحي که نيزه ها زيباييش را دگرگون نساختند و تازه اي از او را کهنه ننمودند».
«او ماه تمامي بود که به خورشيدي در بلنداي روز تبديل شد. آنگاه که دستهاي خون آلود، جامه هايي بر او پوشاند.
و هنگامي که سر مبارک آن حضرت را نزد ابن زياد بردند، از نور چهره اش در شگفت شد و گفت: «کسي همچون او زيبا نديده ام!».
«انس بن مالک» بر او اعتراض نمود و گفت: «مگر نه اين است که وي شبيه ترين آنان به رسول خدا بود؟» 
و هنگامي که آن سر شريف را بر يزيد بن معاويه عرضه داشتند، از جمال هيبتش به حيرت افتاد و گفت: «من هرگز صورتي زيباتر از او نديده ام!».
پس يکي از حاضران به وي گفت: «او شبيه رسول خدا صلي الله عليه و آله بود» 
راويان، اجماع دارند که وي در اوصاف و نشانه هايش همانند جدش حضرت پيامبر صلي الله عليه و آله بود و در شباهت و صفات، با آن حضرت شباهت داشت و هنگامي که «عبيد اللَّه بن حر جعفي» به ديدار حضرتش مشرف شد، جانش از اقدام و اجلال او سرشار شد و اظهار داشت: «من هرگز کسي را نديده ام که زيباتر
وچشمگير تر از حسين باشد...».
بر چهره او سيماي پيامبران و هيبت متقيان آشکار شد و لذا چشم بينندگان خود را پر مي کرد و پيشانيها در برابرش به خضوع و احترام، خم مي شد.

بسيج دانشجويي دانشكده فني پسران خرم اباد...
ما را در سایت بسيج دانشجويي دانشكده فني پسران خرم اباد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : حسين حاجي محمدي shahidmadanibasij بازدید : 192 تاريخ : چهارشنبه 17 آبان 1391 ساعت: 20:23

 

آنانکه "علی" خدای خود پندارند،کفرش به کنار عجب خدایی دارند...

بسيج دانشجويي دانشكده فني پسران خرم اباد...
ما را در سایت بسيج دانشجويي دانشكده فني پسران خرم اباد دنبال می کنید

برچسب : عيدغدير, نویسنده : حسين حاجي محمدي shahidmadanibasij بازدید : 173 تاريخ : چهارشنبه 17 آبان 1391 ساعت: 19:41

 

 

دانستنی هایی درمورد عید غدیر خم

 

 

اشاره

رخداد غدیر در ذى‏الحجه سال دهم هجرى، تنها یک حادثه تاریخى نیست؛
غدیر، تنها نام یک سرزمین نیست، یک تفکر است؛
نشانه‏اى است از تداوم خط نبوت؛
چشمه‏اى است که تا پایان هستى مى‏جوشد؛
غدیر، روز اکمال دین، اتمام نعمت و موجب خشنودى خداست؛
روز بزرگ، روز گشایش و روز تکامل است؛
غدیر، نه تاریخ است، نه جغرافیا و نه روایت، بلکه ولایت است؛
پیشوند غدیر، رسالت است و پسوند آن، ولایت و امامت.

 

معنای غدیر

غدیردرلغت به معنای آبگیر است؛ گودالی در بیابان که آب باران در آن گرد آید. در میان راه دو شهر بزرگ دنیای اسلام، مکه و مدینه، محلی است به نام «جُحفه» که در زمان رسول گرامی اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، کاروانیان حج گذار در آنجا از هم جدا می‏شدند و به طرف دیار خود می‏رفتند. در این محل، غدیر خم جای دارد. علت نام گذاری این غدیر به خم، آن است که آبگیر آنجا به شکل خُمِ رنگرزان بوده و برخی قبایل صحرایی، گاه جامه‏های رنگ کرده خود را در این آبگیر می‏شسته‏اند.

 

خلاصه واقعه غدیر خم

 

در سال دهم هجرت، رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به حج رفت و احکام آن را به مردم آموزش داد. به هنگام بازگشت از مکه، در استراحتگاه جُحفه و در غدیر خم، به امر خدا مردمان را گرد آورد و در آن مجمع سترگ، امام علی علیه السلام را به جانشینی خود به آنان شناساند و فرمود: «هر کس من مولای اویم، علی مولای اوست». البته جانشینی علی علیه السلام سال‏ها پیش در مکه و در جمع خاندان هاشم انجام گرفته بود، ولی در غدیر، به اطلاع عموم رسید.
پیام غدیر

داستان غدیر از عظمت و ضرورت ولایت و ریشه‏ای بدون این مسئله خبر می‏دهد. رسول صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در آن هنگام و در زیر آن آفتاب سوزان. آن همه جمعیت را برای چه نگه می‏دارد و چه پیامی برای‏شان دارد.
این پیام اساسی‏ترین پیام دین او بود و به راستی رسول صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بر عظمت و ضرورت آن واقف بود، که مردم را در آن گرمای سوزان نگه داشت و رسالت آسمانی خویش را به مسلمانان ابلاغ فرمود.

 

 

 

غدیر، خنثی کننده توطئه

 

آنچه می‏توانست همه نقشه‏های منافقان را یکجا خنثی، و اسلام را در چنان برهه حساسی حفظ کند، تعیین جانشین پیامبر و اعلان رسمی آن بود، چنان که حضرت زهرا(س) در این‏باره می‏فرمایند: «پیامبر در روز غدیر، عقد ولایت را برای علی علیه السلام محکم کرد». غدیر خم منافقان را فلج کرد و مانع اجرای نقشه‏ها و توطئه‏های شیطانی‏شان شد.
تاج ولایت

پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در غدیر خم عمامه خود را، که «سحاب» نام داشت، به عنوان تاج افتخار بر سر امیرالمؤمنین علیه السلام قرار دادندو انتهای عمامه را بر دوش آن حضرت آویختند و فرمودند «عمامه تاج عرب است».

 

خلاصه مکتب وحی

 

«غدیر» عصاره و نتیجه خلقت و چکیده تمام ادیان الهی و خلاصه مکتب وحی است و صرفا واقعه‏ای تاریخی نیست. این نام مقدس، عنوان عقیده ما و اساس دین است. غدیر ثمره نبوت و میوه رسالت است غدیر تعیین کننده خط‏مشی مسلمانان تا آخرین روز دنیاست. غدیر ماجرایی سرنوشت‏ساز است که «خطبه غدیر» شاخص‏ترین و زنده‏ترین سند آن است.
غدیر؛ تداوم خط نبوت

واقعه غدیر خم که در آخرین سال زندگی رسول گرامی اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله رخ داد و در آن علی علیه السلام به جانشینی آن حضرت صلی‏الله‏علیه‏و‏آله برگزیده شد، حادثه‏ای تاریخی نیست که در کنار دیگر وقایع بدان نگریسته شود. غدیر تنها نام یک سرزمین نیست؛ یک تفکر است. غدیر، نشانه و رمزی است که از تداوم خط نبوت خبر می‏دهد. غدیر، نقطه تلاقی کاروان رسالت با طلایه‏داران امامت است. آری، غدیر خم یک سرزمین نیست؛ چشمه‏ای است که تا پایان هستی می‏جوشد؛ کوثری است که فنا برنمی‏دارد؛ و افقی است بی‏کرانه و خورشیدی است عالم‏تاب.

 

غدیر و سرنوشت اسلام

بدون شک واقعه غدیر خم، نقش سرنوشت سازی در تعیین مسیر آینده اسلام داشته است. در این واقعه، پیامبر اسلام صلی‏ الله‏ علیه‏ و ‏آله مهم‏ترین مأموریت دوران پیامبریِ خود را به انجام رساند؛ مأموریتی که انجام آن، به منزله رساندن پیام رسالت حضرت بود، و کوتاهی در مورد آن، به از بین رفتن زحمات چندین ساله ایشان می‏انجامید؛ چنان که خداوندمتعالی درآیه ۶۷ سوره مائده می‏فرماید: «هان ای پیامبر! آنچه را از سوی پروردگارت به تو نازل شده است، تبلیغ کن و اگر چنان نکنی، پیام و رسالت او را انجام نداده‏ای وخداوند تو را از مردم حفظ می‏فرماید».

 

حدیث غدیر خم یقینی است

 

واقعه غدیر خم، یکی از مسلّم‏ترین مسائل تاریخ اسلام است و صدها دانشمند از آن یاد کرده‏اند؛ مانند ابوریحان بیرونی و خواجه نصیرالدین طوسی. فیلسوف معروف، فارابی نیز بر همین اساس، به تحلیل فلسفه «امامت» پرداخته است. ابن سینا نیز به موضوع نص (حدیث صریح غدیر)، در کتاب شفا اهمیت داده است، و آن را بهترین راه برای تعیین جانشین دانسته است. گذشته از علمای بزرگ شیعه که همه موثّق‏اند و حجت،ده‏ها و ده‏ها دانشمند و محدث و مورّخ و مفسر از اهل‏سنت نیز حدیث غدیر و واقعه آن را نقل کرده‏اند؛ مانند طبری و ابن اثیر و احمد حنبل.
اگر می‏شد…

اگر پس از درگذشت پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به سفارش‏های روز غدیر و موارد مکرر دیگری که پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، علی علیه السلام را پیشوا معرفی فرموده بود عمل کرده بودند، اسلام جهان گیر می‏شد و دین خدا بشریت را به راه می‏آورد و عدالت و دادگری، آفاق تا آفاق گیتی را می‏گرفت. از اینجاست که همه هوشمندان تاریخ بشر که به گونه‏ای ازاین واقعه آگاهی یافته‏اند، از انحرافی که پس از رحلت پیامبر پیش آمد، اظهار تأسف کرده‏اند؛ از این جمله است ولتر، فیلسوف مشهور فرانسوی. وی تأسف خویش را چنین اظهار کرده است: «آخرین اراده محمد انجام نشد؛ او علی را به جای خود منصوب کرده بود…».

 

 

 

 

 

عید غدیر در احادیث

 

 

عید خلافت و ولایت

 

زیاد بن محمد گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: آیا مسلمانان عیدی غیر از عید قربان و عید فطر و روز جمعه دارند؟ فرمود: «آری، روزی که رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، امیرمؤمنان علی علیه السلام را (به خلافت و ولایت) منصوب کرد».
برترین عید امت

رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: «روز غدیر خم، برترین عیدهای امت من است، و آن روزی است که خداوند بزرگ دستورداد برادرم، علی بن ابی‏طالب را به عنوان پرچمدار (و فرمانده) امتم منصوب کنم، تا بعد از من مردم به دست او هدایت شوند، و آن روزی است که خداوند در آن روز دین را تکمیل، و نعمت را بر امت من تمام کرد و اسلام را دین آنان قرار داد».

 

عید آسمانی

 

حضرت امام رضا علیه السلام به نقل از جدّش امام صادق علیه السلام فرمود: «روز غدیر خم، درآسمان مشهورتر از زمین است».
عید پر برکت

امام صادق علیه السلام فرمود: «به خدا قسم اگر مردم فضیلت واقعی روز غدیر را می‏شناختند، فرشتگان روزی ده بار با آنان مصافحه می‏کردند. بخشش‏های خدا به کسی که آن روز را شناخته، قابل شمارش نیست».

 

روز سپاس و شادی

 

امام صادق علیه السلام فرمود: «عید غدیر، روز عبادت و نماز و سپاس و ستایش خداست، و روز سرور و شادی است؛ به دلیل ولایت ما خاندان که خدا بر شما منت گذاشت. من دوست دارم شما آن روز را روزه بگیرید».
روز نیکوکاری و بخشش

از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود: «یک درهم دادن به برادران با ایمان و معرفت در روز عید غدیر، برابر هزار درهم (در روزهای دیگر) است؛ بنابراین، در این روز به برادرانت انفاق کن و هر مرد و زن مؤمن را شاد گردان».

 

روز ناله نومیدی شیطان

امام صادق علیه السلام از پدر بزرگوارش حضرت باقرالعلوم علیه السلام نقل کرد که فرمود: «شیطان چهار بار ناله نومیدی سر داد؛ روزی که مورد لعن خدا قرار گرفت، روزی که از آسمان به زمین هبوط کرد، روزی که پیامبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به پیامبری مبعوث شد، و روز عید غدیر خم».

 

پیام تبریک

غدیر، سرچشمه همیشه‏جوشان ولایت است که از سینه تفتیده «خم» به جام محبت دوست‏داران پیامبر و خاندانش جارى است. غدیر، شایسته هر ثناست که وحى از او پیراست و محمد بدو آراست و اسلام از او برخاست. غدیر، تفسیر بدر و احد و شأن نزول صفین و نهروان است. بدر، عدالت مى‏خواست؛ احد، شجاعت آرزو مى‏کرد؛ خیبر تماشاى صداقت را تمنا داشت و غدیر، آمین آن همه ثنا و دعا بود. غدیر، روز انسان است. غدیر، تداوم رسالت محمد صلی الله علیه و آله در ولایت على علیه‏السلام است. غدیر، عید پیمان و میثاق و عهد است. غدیر، عید عدالت و رهبرى است. عید امامت و ولایت بر عاشقان مبارک باد.

 

کوثرى از مِىِ غدیر

پیامبر در سال دهم هجرت حج گزارد و به سوى مدینه بازگشت. در روز هجدهم ذى‏حجه که قافله‏هاى بسیارى پیش از پیامبر حرکت مى‏کردند و عده‏اى از پسِ حضرت مى‏آمدند، پیامبر به سرزمین غدیر خم رسید. او به فرمان الهى دستور داد سواران و پیادگان توقف کنند، آنان که رفته‏اند، بازآیند و آنان که نیامده‏اند، برسند. سپس بر انبوهى از جهاز شتران فراز رفت و خداى را سپاس گفت و از اینکه به زودى از میان آنان خواهد رفت، خبر داد. سپس از آنان خواست درباره چگونگى ابلاغ رسالت وى گواهى دهند. مردمان فریاد برآوردند: شهادت مى‏دهیم که تو پیام حق را ابلاغ کردى، نصیحت کردى و جهاد نمودى. خداوند تو را پاداش نیکو دهد.
آن‏گاه از جایگاه والاى خود در میان امت سخن گفت و از آنان بر اولویت خود گواه خواست و پس از شنیدن پاسخ‏هاى یک‏صدا و بلند، دست على علیه‏السلام را گرفت و با شکوهى شگرف و فریادى رسا فرمود: «من کنت مولا فعلى مولاه.» سه بار این جمله را تکرار و بر یاوران و پذیرندگان ولایت او دعا کرد.

 

ویژگى‏هاى على علیه‏السلام از دیدگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم

حضرت محمد صلی الله علیه و آله بارها با اشاره به موقعیت معنوى امام على علیه‏السلام ، بر فضیلت‏هاى آن حضرت و وصى بودن ایشان تأکید ورزیده است. آن حضرت در گفتارى به دخترش، فاطمه علیهاالسلام مى‏فرماید: «اى فاطمه! آیا خشنود نیستى من تو را به همسرى کسى درآوردم که اسلامش پیش‏تر از دیگران و دانشش بیشتر از همگان است؟ به راستى، خداى تعالى به اهل زمین توجه فرمود و از میان ایشان، پدرت را برگزید و او را پیامبر قرار داد. بعد دوباره به آنها توجه فرمود و از ایشان شوهرت را برگزید و او را وصى قرار داد.» سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «اى فاطمه! به راستى براى على فضیلت‏هایى است که هیچ‏کس آن را ندارد: تو که بانوى زنان بهشتى، همسر او هستى. دو نتیجه و زاده رحمت، حسن علیه‏السلام و حسین علیه‏السلام که فرزندزادگان من هستند، فرزندان او هستند. برادرش، جعفر بن ابى‏طالب کسى است که با دو بال در بهشت آراسته گردیده است و با فرشتگان هر کجا خواهد، پرواز مى‏کند. علم اولین و آخرین نزد اوست. او نخستین کسى است که به من ایمان آورد. او آخرین کسى است که هنگام مرگ با من دیدن مى‏کند. او وصى من و وارث همه اوصیاست».

 

غدیر در قرآن

آیه‏اى که پیش از اعلام رسمى ولایت امیر مؤمنان على علیه‏السلام نازل شد، از یک‏سو، بیان‏گر اهمیت فوق‏العاده غدیر و از سوى دیگر، نشان‏دهنده نگرانى‏هاى رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در این باره است: «اى پیامبر! آنچه را از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملاً [به مردم] برسان و اگر [این کار را[ نکنى، رسالت او را انجام نداده‏اى. خداوند تو را از [خطرهاى احتمالى [مردم نگه مى‏دارد و خداوند جمعیت کافران را هدایت نمى‏کند.» قرآن کریم، آشکارا اعلام نشدن ولایت على علیه‏السلام را با ناتمام ماندن رسالت الهى برابر مى‏داند و در مقابل نگرانى‏هایى که رسول خدا صلی الله علیه و آله داشت، وعده حفظ و حراست به ایشان داده مى‏شود.
آیه‏اى که پس از اعلام ولایت امام على علیه‏السلام در غدیر نازل شد، موجى از شادى را در دل‏هاى مؤمنان پدید آورد و آرامش و اطمینان خاطر به آنان بخشید: «امروز کافران از [زوال] دین شما ناامید شدند. بنابراین، از آنها نترسید و از من بترسید. امروز دین شما را کامل و نعمت‏ها را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان آیین [جاودان] شما پذیرفتم».

 

اوصاف غدیر در روایات

در فرهنگ شیعه و روایات اهل بیت علیهم‏السلام ، از عید غدیر با عظمت ویژه‏ای سخن به میان آمد و از آن با لقب‏ها و ویژگی‏های ممتازی نام برده شده است. برخی از آنان عبارتند از: روز خشنودی خدای رحمان، روز بسیار درود فرستادن بر محمد و آل محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، روز دست یافتن به رحمت پروردگار، روز عبادت کردن، روز پذیرفته شدن اعمال شیعیان، روز تزکیه، روز ریزش گناه، روز رها کردن گناهان بزرگ، روز وانهادن نافرمانی‏ها، روز راندن شیطان و ناخرسند گشتن آن، روز مستجاب شدن دعاها، روز داد و ستد با خدا، روز خواستن افزونی‏ها، روز گشایش، روز لبخند زدن به چهره مؤمنان، روز مژده دادن، روز مهر ورزیدن، روز تبریک گفتن، روز خشنودی و رضایت، روز آراستن، روز پوشیدن لباس‏های شایسته و افکندن جامه‏های سیاه،روز پیشی گرفتن، روزی که کلمات صریح درباره خاصان و افراد ویژه اعلان شد، روز پیمان و روز عیان شدن رازها.

 

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم

شیخ صدوق در کتاب امالى، روایتى از امام باقر علیه‏السلام و آن حضرت از پدران پاکش نقل مى‏کند که روزى رسول اکرم صلی الله علیه و آله رو به امیر مؤمنان على علیه‏السلام کرد و فرمود: «اى على! خداوند آیه شریفه یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ را درباره ولایت تو بر من نازل کرد، تا آن را تبلیغ کنم. به یقین، کسى که خدا را بدون ولایت تو ملاقات کند، عملش باطل است».

 

 

 

 

عید غدیر از نگاه امام علی علیه السلام

 

ویژگی‏های روز غدیر

امام رضا علیه السلام در روایتی می‏فرماید: «در روزگار امیرمؤمنان علی علیه السلام ، یک‏سال روز جمعه با عید غدیر هم‏زمان گشت. آن حضرت بر فراز منبر رفت و خدا را چنان ستود که همانند آن شنیده نشده بود؛ ستایشی که کسی غیر از او درک نمی‏کرد. سپس به یارانش فرمود: «ای مؤمنان! امروز خداوند متعال، دو عید گران‏سنگ و بزرگ را به هم پیوسته است؛ دو عیدی که پایداری و استواری هر کدام از اینها به دیگری است تا پدیده زیبای خویش را پیش شما کامل کند. شما را به راه رشد آگاه سازد و به روشنایی هدایت کند. راه میانه‏اش را برای پیمودن شما هموار کند و بخشش گوارایش را برایتان بگستراند. بی‏تردید، امروز موقعیت عظیمی دارد. در این روز، گشایش رخ داده، نردبان [تکامل] برافراشته شده و دلیل‏ها آشکار گشته است. امروز، روز ظاهر شدن و پرده‏برداری از مقام پیراستگی [عصمت و امامت] است. روز کمال یافتن آیین و نمایان ساختن پیمان‏ها از دورویی‏ها و انکارهای آگاهانه است».

 

وظایف مؤمنان در روز عید غدیر

امیرمؤمنان علی علیه السلام درباره وظایف مؤمنان در روز عید غدیر فرمود: «[در این روز] با گسترش دادن در هزینه و لوازم خانواده‏تان به سوی آنان بروید و به برادرانتان نیکی کنید. خدای را برای آنچه به شما بخشیده است، سپاس گویید. با هم باشید؛ که خداوند، جدایی و پراکندگی شما را سامان می‏بخشد. به یکدیگر نیکی کنید؛ که خداوند، الفت شما را پایدار می‏سازد. نعمت‏های خدا را به همدیگر هدیه دهید؛ که خداوند چندین برابر عیدهای پیشین و عیدهای آینده به شما پاداش می‏دهد؛ پاداشی که ویژه چنین روزی است. نیکی‏کردن در این روز، ثروت را ثمربخش می‏سازد و بر عمر می‏افزاید. هم‏دردی کردن و مهرورزی با یکدیگر در این روز، رحمت خداوندی را جلب می‏کند. آن اندازه که توان دارید از فضل خداوند برای برادران و خانواده‏تان با بذل آنچه موجود است، آماده و فراهم سازید. لبخند و شادمانی را میان خویش و در برخوردهایتان آشکار سازید و ستایش و سپاس خداوند را بر آنچه به شما بخشیده است، نمایان کنید».

 

 

 

حضرت فاطمه علیهاالسلام

 

از فاطمه زهرا علیهاالسلام پرسیدند که آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله پیش از رحلتش درباره امامت امیر مؤمنان على علیه‏السلام چیزى فرمود؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: «عجبا! آیا روز غدیرخم را فراموش کرده‏اید؟»
امام حسن علیه‏السلام

امام حسن علیه‏السلام فرمود: امت مسلمان از پیامبر شنیدند که درباره پدرم فرمود: او براى من همچون هارون براى موسى علیه‏السلام است. همچنین دیدند که رسول خدا صلی الله علیه و آله او را در غدیرخم به عنوان امام نصب کرد.

 

امام حسین علیه‏السلام

امام حسین علیه‏السلام پیش از مرگ معاویه، خانه خدا را زیارت کرد. سپس بنى‏هاشم را گرد آورد و فرمود: آیا مى‏دانید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، على علیه‏السلام را در روز غدیرخم به جانشینى خود برگزید؟ همگى گفتند: بله.

 

امام زین العابدین علیه‏السلام

ابن اسحاق، تاریخ‏نگار معروف مى‏گوید: بسيج دانشجويي دانشكده فني پسران خرم اباد...

ما را در سایت بسيج دانشجويي دانشكده فني پسران خرم اباد دنبال می کنید

برچسب : حسين حاجي محمدي, نویسنده : حسين حاجي محمدي shahidmadanibasij بازدید : 137 تاريخ : چهارشنبه 17 آبان 1391 ساعت: 19:19